۱۰
۵
پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۰۸:۱۲
اینجا خیلی ها مشکل معیشت دارند

روزهای کلافه‌گی . . . روایت فقر در زندگی دهه شصتی‌ها

روزهای کلافه‌گی . . . روایت فقر در زندگی دهه شصتی‌ها
شما! بله همین شمایی که الآن داری این نوشته را می‌خوانی چقدر پول داری؟
شرط بندی کار درستی نیست، با این همه من شرط می‌بندم که بیشتر شمایی که دارید این مطلب را می‌خوانید، از درآمدتان یا بهتر بگویم از مقدار پولی که الآن توی جیب یا کارت عابر بانکتان است و میزان رفاه شما را مشخص می‌کند، راضی نیستید! تازه حال شما خوب است! من خیلی از کسانی را می‌شناسم که نه تنها پولی ندارند بلکه بدهکار کلی آدم هم هستند. می‌دانم شما هم مثل من هر روز از راننده تاکسی، همکار یا . . . همین حرف‌ها را می‌شنوید و هر روز کلی هم‌درد مثل خودمان پیدا می‌کنیم، اما از بد روزگار هم‌دردی شکم گرسنه را سیر نمی‌کند و کاری از پیش نمی‌برد.
به گزارش پایگاه خبری فریادگر، دانستن این که مثلا نسل ۲۵ تا ۳۵ ساله کشور ما عمدتا نسل بی پولی است و کمترین سهم از شغل‌های رسمی کشور را در اختیار دارد و بیشتر به شغل آزاد و قراردادی متکی است اگرچه دردی را نه از ما نه شما و نه خودشان دوا نمی‌کند اما می‌تواند دست‌کم سرگرم کننده باشد. همانطور که گفتم دانستن این که همدردها از یکی دو نفر به یکی دو نسل تبدیل شده‌اند، شکم کسی را سیر نمی‌کند اما دست‌کم می‌توانیم با خواندن بدبختی‌ها و بیچارگی‌های این یکی دو نسل کمی سرگرم شویم و اوقات فراغتمان را سپری کنیم.
مختصات بی‌پولی
بابک یکی از دوستان ما است که کارش فروشندگی کتاب در یکی از کتابفروشی‌های
دانستن این که مثلا نسل 25 تا 35 ساله کشور ما عمدتا نسل بی پولی است و کمترین سهم از شغل‌های رسمی کشور را در اختیار دارد و بیشتر به شغل آزاد و قراردادی متکی است اگرچه دردی را نه از ما نه شما و نه خودشان دوا نمی‌کند اما می‌تواند دست‌کم سرگرم کننده باشد
تهران است. لیسانس معماری دارد، ۲۹ ساله و متأهل. تا چهار ماه دیگر هم انشالله به سلامتی پدر می‌شود، حقوق ماهانه بابک ۸۵۰ هزار تومان است! از این مبلغ ۴۵۰ هزار تومان را به صاحبخانه‌اش می‌دهد، ۵۰ تا ۶۰ تومان را هم بابت هزینه آب و برق و گاز و تلفن و . . . هزینه می‌کند و دست آخر چیزی در حدود ۳۵۰ هزار تومان برایش باقی می‌ماند که با آن، غذا بخرند و بخورند، لباس بخرند، مهمانی بروند، مهمانداری کنند، آماده قدم نورسیده بشوند، قسط وام بدهند و . . . در یک کلام خود و خانواده‌اش سی روز از عمرشان را- توجه کنید، از عمرشان را، عمرشان، عمر، عمر، عمرشان را- بگذرانند. بابک ساعت ۸ صبح از «زیر پونز نقشه تهران» با اتوبوس خط واحد به سوی محل کار راه می‌افتد و ساعت ۱۰ شب برمی‌گردد. روزی ۱۲ ساعت از بهترین سال‌های عمرش را به قیمت هر ساعت ۲ هزار و ۵۰۰ تومان به صاحب مغازه می‌فروشد و بعد برای این که زنده بماند و بدنش را زنده نگهدارد و بتواند فردا هم عمرش را این ریختی بفروشد، مجبور است روزی ۲۰ هزار تومان هم به صاحبخانه‌اش بدهد. دیروز برگشت به من گفت: این زندگی نیست، کوفت است . . . . صدایش مثل موج صدایی در یک حصار کوهستانی در گوشم تکرار شد.
این کوفت قرار است تا چهار ماه دیگر به عنوان اولین ارث پدری به فرزندش برسد.
برویم یک جای دیگر! رضا ۳۲ سال دارد، فوق لیسانس ادبیات است و با یکی از دوستانش یک شرکت ثبت نشده و غیررسمی دارند و به نام این
مهدی، محسن، امیر و . . . من هم از همین نسل 25 تا 35 سال هستیم. داستانمان یکی است فقط اسم‌ها و کارهایمان با هم فرق دارد. ما در واقع نسل فقیر جوان این مملکت هستیم، نسل متولد جنگ! نسل مشهور، غمناک و نوستالژیک دهه 60، نسلی که از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند اما فقیر و ناامید است
شرکت می‌روند کارهای مربوط به سیم‌کشی مخابراتی و سیستم‌های فنی و الکتریکی شرکت‌ها و ادارات و . . . را انجام می‌دهند. کارشان بد نیست اما شرکت‌ها و ادارات پول نمی‌دهند! آنها همین الآن صاحب بیش از ۱۱ میلیون تومان پول هستند که البته در دستشان نیست، اما در دفتر طلبکاری‌هایشان نوشته شده است و ممکن است روزی با دست این اعتبار ریالی شان را بتوانند لمس کنند. رضا خرداد ماه امسال چهارمین ماه از بی درآمدی مطلقش را می‌گذراند، این چهار ماه تا حالا یک ریال از هیچ جایی دریافت نکرده‌اند. او شب عیدش را هم نتوانست برود شهرستان و به بهانه مأموریت موضوع را پیچاند. رضای ۳۲ ساله هنوز ازدواج نکرده است.
هفته پیش که برایش پیامکی فرستادم و نوشتم«چطوری برادر، خوش می‌گذره؟ فقیر، فقرا رو تحویل نمی‌گیری »، تنها چیزی که برایم فرستاد این بود: «بد، بد».
مهدی، محسن، امیر و . . . من هم از همین نسل ۲۵ تا ۳۵ سال هستیم. داستانمان یکی است فقط اسم‌ها و کارهایمان با هم فرق دارد. ما در واقع نسل فقیر جوان این مملکت هستیم، نسل متولد جنگ! نسل مشهور، غمناک و نوستالژیک دهه ۶۰، نسلی که از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند اما فقیر و ناامید است. با خواندن این هفتصد، هشتصد کلمه شاید یک مقداری از اوقات فراغتتان گذشت، امیدوارم به اندازه کافی سرگرم شده باشید! خانم‌ها! آقایان! تا روایت یک رنج دیگر خداحافظ . . .
گزارش:شایان ربیعی
کد مطلب: 30956
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


سعید
زمانی معروف بود به اینکه دهه پنجاهی ها دهه نسل سوخته هستند ولی چه بسا که ما دهه شصتی ها از آن زمان در شرایط بدتری هستیم کاش حداقل ما هم وضع آنها را داشتیم نمیدانم نام نسل ما چه خواهد بود! شاید نسل پیرجوانان این کشور، نسل امیدهای مدفون، نسل درهم شکستن غرور، نسل رویاهای سوخته، نسل فقرای روشن فکر، نسل تهیدستان اندیشمند، نمیدانم خرمنی از درد در سینه ما است، کدامش گفتنی است، خوشا به حال آنانکه رفتند و این روزگار ما را ندیدند، کورسویی امید هم داشتیم که خاموش شد، خون جگر می خورند این مردم
آرزوی خوب
منم 28 سالمه و کل پولم 50 تومان هم نمیشه. مثل خیلی از دوستام که وضعشون بدتر از منه. از ما گذشت، امیدوارم نسلهای بعدی طعم شیرین زندگی رو بچشن.
همدرد
Iran, Islamic Republic of
اگر داغ شرط است ما دیده ایم .. اگر خون دلیل است ما خورده ایم . . .
پنجاهی سوخته
هنوز هم نسل سوخته واقعی دهه پنجاهی ها هستند ... شما در شرایط بهتر و با امکانات بیشتر بزرگ شدید و توانستید جوانی کنید . من نمی دانم شما اگر پیر شدید پس این همه سر و صدا و هیاهو در اینترنت و دنیای واقعی چیه ؟ این همه جراحی پلاستیک ؟! آدمهای شیک و پیک دهه چندی هستند ؟! اصلن فرهنگ خانواده ها به شما شصتی ها که رسید عوض شد و حالا رایجه پسرهایی رو در سن سی سالگی ببینی که بیکارند و حاضر به قبول هر شغلی نیستند و بابا مامان با ناز و نوازش خرجش را می دهند !! و دخترهای سی ساله ای که قصد ازدواج ندارند چون هنوز بچه هستند !!!! کجای شما سوخته ؟! هر چی پنجاهی ها در خواب هم ندیدیند شما داشتید . این قدر ناشکری نکنید .
دوست
من هم یک 32 ساله دهه شصتی هستم با مدرک فوق لیسانس از یکی از 10 دانشگاه معتبر ایران و از ابتدای امسال به عنوان یکی از بیکاران جامعه محسوب می شوم و خوشحالم که هنوز ازدواج نکرده ام و البته ناراحت! ناراحت از اینکه مثل هر انسان دیگری ازدواج، کار مناسب، عزت اجتماعی و نشاط حق مسلم من است ولی از آن برخوردار نیستم بنابراین به عنوان یک ایرانی در وضعیت اسفبار موجود که ملت حق داشتن حتی یک کاندیدای نسبتا دلخواهشان را ندارند به نشانه اعتراض به وضعیت نا خوشایند فعلی در انتخابات پیش رو شرکت نمی کنم!
احسان
از بی پولی حالی برای نوشتن نظر هم ندارم... !!
سیامک
Iran, Islamic Republic of
خیلی عالی بود. . . من واقعا همین زندگی را دارم تازه کلی وام هم دارم و دیگر نمی توانم واقعا باز پرداختشان کنم. این دهه 60 عجیب چیز بدی بود . . .
سیما
Iran, Islamic Republic of
من حقوقم کمتر 500 هزار تومنه و همسرم هم با حقوق 800 هزار تومانی کار می کند با این وجود هنوز نمی توانیم تا آخر ماه دوام بیاوریم و واقعا فقر را درک می کنیم. ما نسل آرزوها بودیم اما نسل سوخته شدیم. آرزوهایمان سوخت
مرتضی
Iran, Islamic Republic of
این کسانی که مثال برده شده اند ارشدهای نسل دهه 60 می باشند من متولد 1368 هستم و همین سرنوشت را دارم.
ما هم از همین دهه شصتی های نسل جزغاله ایم نسل سوخته برای ما کم است آقا
حالا بگذریم از سال های مدرسه و دانشگاهمان که خودش تاریخی دارد به وسعت عمر من و تو دهه شصتی
مطلبی که خواندم داغ دل من و همه بچه های روزهای وحشتناک دهه شصت بود...