۰
شنبه ۲ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۲۰:۲۵
ایران و آمریکا در دوران ریاست جمهوری ترامپ

ناگزیر مثل ترامپ، گزیر همچون روحانی

پسین گاهِ پاییزیِ سال 616 هجری قمری، آنگاه که پسر 67 ساله "یَسوکای بهادُر" از دره سُفلای سیحون و از پایین دریاچه آرال با سپاهی عظیم، عزم به ممالک خوارزمشاهی نمود، نه جنگاوریِ سپاهیان چنگیزی و نه نبوغ نظامی شخص تموچین هیچکدام برگ برنده نهایی قوم تاتار در فتح خراسان محسوب نمی شد، که سوءِ سیاستها و بی تدبیری هایِ خوارزمشاهی از یک سو و دلواپسی هایِ نابخردانه اطرافیان از دیگر سو با تضعیف ارکان حکومت، بسیار پیش از آن زمینه استیلایِ همه جانبه خانِ مغول را فراهم آورده بود.
ناگزیر مثل ترامپ، گزیر همچون روحانی
پسین گاهِ پاییزیِ سال 616 هجری قمری، آنگاه که پسر 67 ساله "یَسوکای بهادُر" از دره سُفلای سیحون و از پایین دریاچه آرال با سپاهی عظیم، عزم به ممالک خوارزمشاهی نمود، نه جنگاوریِ سپاهیان چنگیزی و نه نبوغ نظامی شخص تموچین هیچکدام برگ برنده نهایی قوم تاتار در فتح خراسان محسوب نمی شد، که سوءِ سیاستها و بی تدبیری هایِ خوارزمشاهی از یک سو و دلواپسی هایِ نابخردانه اطرافیان از دیگر سو با تضعیف ارکان حکومت، بسیار پیش از آن زمینه استیلایِ همه جانبه خانِ مغول را فراهم آورده بود.
مطالعه در ابعاد مختلف شخصیت چنگیزخان نشان می دهد که این چهره خون ریز تاریخ، علی رغم جانی که از میلیون ها نفر آسیایی در جنگهای مختلف گرفت، بدوا در فتوحاتش به مدارای دینی و البته تعاملات صلح آمیز اعتقاد ویژه ای داشت. بعد از آنکه در نتیجه پیروزیهایِ خوارزمشاه در دشت قرقیز و پیشرفت های چنگیز در حدودِ دریاچه بالخاش دو دولتِ چنگیزی و خوارزمشاهی با یکدیگر مجاور شدند، چنگیز در 615 ه.ق، با ارسال هدایا و نامه ای محبت آمیز و البته تعیین یک تیم خوب دیپلماسی به ریاست یک ایرانی به نام محمود یَلَواج توانست برغرور خوارزمشاهیان فائق آمده و معاهده ای با ایشان امضا نماید. معاهده ای که البته با ورود یک هیات تجاری 500 نفره مغول و جاسوس خوانده شدن ایشان توسط یکی از اُمرای شهرهای مرزی و قتل و عام هیات مذکور مورد تهدید جدی قرار گرفت. چنگیز اما از دیپلماسی مایوس نشد و به دنبال کشتار بازرگانان مغول، سفیری نزد سلطان محمد فرستاد و خواستار تسلیم غایرخان - همان امیری که طمع در اموال تجار، اورا در هیات دلواپسی برای حکومت خوارزمشاهی در آورد و تجار را جاسوسان ملبّس خواند- شد. سلطان محمد اما بر خلاف همتای تاتارش، با بی تدبیری محض و سرشار از غرور حاصل از برتری نظامی، سفیر چنگیز را کشت و رسما زیر میز مذاکره زد و این زیر میز زدن نتیجه اش تواری و آوارگی سلطان و مرگ دردناکش در جزیره آبَسکون بود.
822 سال بعد، انتخابات 2016 آمریکا و ظهور یک پدیده غریب در عرصه سیاسی این کشور، دنیا را در شوک فروبرد. پدیده ای به نام ترامپ، با مختصاتی جدید. مختصاتی که محصول شکل گیریِ نیروهای جدیدی در غرب محسوب می شود. نیروهایی لبریز از ملی گراییِ نژادپرستانه و درون گرایی پوپولیستی، با احساس بی اعتمادی به جهانی شدن و تجارت آزاد، که جملگی در پیِ احیای هژمونی در روابط بین المللی اند. تنزل وضعیت اقتصادی طبقات متوسطِ اکثرا سفیدپوست که زمانی زندگی راحتی داشتند ایشان را به سمت اندیشه ترامپ سوق داد. اندیشه ای که معتقد است طی 30 سال گذشته با حرکت اقتصاد آمریکا به سمت و سوی نئولیبرالیسم اقتصادی، سرمایه و کار از این کشور خارج و تجارت آزاد رقابت کمرشکنی را در داخل اقتصاد این کشور ایجاد کرده و منجر به افزایش بیکاری در اقشار متوسط شده است. چراکه به زعم ایشان کارهای تخصصی به مهاجرین نخبه رسیده و مشاغل پایین دست تر را مهاجرین کم سواد اسپانیش تصاحب کرده اند. مهاجرینی که علی رغم غصب مشاغل آمریکایی، عُلقه و تعصبی هم روی منافع ملی این کشور ندارند. در چنین شرایطی اقتصاد این کشور وضعیت پیچیده ای را تجربه می کند. از یک سو با تکیه بر نئولیبرالیسم اقتصادی با حجم انبوهی از تولیدات داخلی و کالاهای وارداتی مواجه است واز دیگر سو طبقه متوسط که عمده تقاضا و خرید را برعهده داشت، عملا یا از بین رفته و یا آنقدر ضعیف شده که دیگر نمی تواند از عهده این نقش برآید و محصول این شرایط پیچیده در عرصه اقتصاد "رکود" و در عرصه سیاست "ترامپ" بوده است. ترامپی که از "سلطان محمد"هایِ (البته به روز شده) درونی سرشار است و مملو از نخوت، سردمدار احیای غرور ملی، حتی با تکیه بر برتری نظامی نیز خواهد بود. ترامپ اعتقادی به نئولیبرالیسم اقتصادی نداشته و آنچه از صحبت هایش بر می آید، به کارگیری یک سیستم اقتصادی زورمدار و به نوعی مرکانتالیسم جدید است. در این سیستم آمریکا فشار خود را بر دیگر کشورها برای کسب امتیازات اقتصادیِ یک طرفه افزایش داده و بر مبنای فرمول برد-باخت به پیش خواهد رفت. در ترامپیسم پیشِ رو، ایالات متحده ضمن فشار بر کشورهای مختلف برای باز کردن درهای خود بر روی تجارت این کشور، بازارهای داخلی را برای حضور تجاری دیگران را هم محدود خواهد کرد و لازمه این کار هدایت جنگ سرد از روسیه به سمت چین خواهد بود. جنگی که علی رغم شعارهای داده شده از کمپین ترامپ، قطعا به نفع توده های آمریکایی نبوده و صرفا در جهت توزیع دوباره ثروت به سود امپریالیست های این کشور آغاز می شود. جنگ اقتصادی با نژاد "زرد"، با آن ویژگی های خاص ذاتیِ مرمان این منطقه از آسیا، با سختکوشی ها و قناعت های بی رقیبی که از خود نشان می دهند، قطعا به نفع آمریکا با این شرایط پیچیده اقتصادی و مردم متوقع اش تمام نخواهد شد.
ترامپ در همین مدت کوتاه هم نشان داده که اهل دبّه کردن و زیر میز زدن است و به نوعی "مظهر" برای بی تدبیری و سوء سیاست تبدیل شده است. مجادلات لفظی اش با مرکل و حتی ناتو و برخورد سرد اولاند با او نشان می دهد که در مجادلات اقتصادی اش با خاور دور، زیاد هم نمی تواند روی هم پیمانان قدیم ایالات متحده حساب کند. ترامپ از یک سو با تحریک ملی گرایی و حتی نژادپرستی بر سر کار آمده و توقعات طبقات متوسط رو به پایین را بالا برده و از طرف دیگر در تفکرات اقتصادی اش، علاقه ای به بهبود وضع این توده ها مشاهده نمی شود و این رفتار پارادوکسیکال، با دامن زدن به پوپولیسم، در آینده ای نزدیک و برای تخلیه فشارهای داخلی، ناچار او را به سمت ماجراجویی های بین المللی هدایت خواهد کرد و چه هدفی در دسترس تر از نیروهای مقاومت در خاورمیانه. با حضور یک پوپولیستِ مغرورِ سرشار از تناقض در آنسوی میز، قطعا یک نیروی مدبر و اعتدال گرا در این سو به راحتی می تواند، همانگونه که پیش از این رژیم صهیونیستی را با عقلانیت به انزوا کشانید، سیاستهایِ این آمریکایِ ماجراجو را نیز منزوی نماید و دولت ترامپ نشان داده که همواره پتانسیل لازم برای این انزوا را دارد. نخستین سخنرانی دونالد ترامپ به عنوان رییس جمهور ایالات متحده، حداقل برای ما ایرانی ها بسیار آشنا بود. آنقدر ساده انگارانه از لایه ها و توده ها و بازگرداندن قدرت و ثروت به مردم حرف زد، که ذهن شنونده ایرانی حتی لحظه ای در طول سخنرانی از تصور واریز یارانه، سفرهای مکرر ایالتی و ترسیم هاله نور در آینده ای نزدیک توسط دولتِ ترامپ خالی نشد. تجربه پوپولیسم در تاریخ اخیر ایران نشان می دهد که یک کشور تا چه حد می تواند در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از این آفت ضربه بخورد. حال که در بخشی از میز مذاکره ما با غرب، یک عوام فریبِ مغرور نشسته است، حضور یک "یَلَواجِ"امروزین در عرصه دیپلماسی، به راحتی می تواند دستاوردهای ایران در بخش های مختلف را افزایش بخشد. یلواجی که با "ظرافت"، قبلا هم درس های دیپلماتیک مدرنی به غرب داده و بسیاری برجام را دستاورد دیپلماسی "بالکن" و "لبخند" او می دانند. بدون شک در شرایطی که دنیا "ناگزیر"ی مثل ترامپ را تجربه می کند، ایران در انتخابات 96 "گزیر"ی همچون روحانی را پیش رو دارد که در روزهای وفاقِ بعد از رحلتِ مظهر عقلانیت و اعتدال، بتواند تاکتیک های لو رفته و نخ نمای این لمپنِ یانکی را با تاکتیک های مدرن و دیپلماتیک پاسخگو باشد، که اگر سلطان محمد تاوان غرور بی جایش را با مرگی دردناک در جزیره آبسکون داد، ترامپ هم در شرایطی البته بهتر با زیر میز مذاکره زدنش، دوره دوم چهارساله اش را به جای کاخ سفید، در یکی از جزایر تفریحی صرف مطالعه هرچه بیشتر "ظرافت"های دیپلماسی نماید.
گزارش : سینا خسروی
کد مطلب: 65828
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *