۰
دوشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۹:۲۸
از مسجد جامع خرمشهر تا ورزشگاه یادگار امام تبریز

باید شرمسار باشیم

اشکان زارعی
باید شرمسار باشیم
یکم‌/ چهارم آبان سال ۵۹ خورشیدی وقتی خرمشهر به دست ارتش عراق افتاد٬ اگر چه آن‌ها در درازای نوار مرزی با ایران به پیشروی‌های بزرگی رسیده بودند٬ اما شیرازه کشور هیچ‌گاه از هم نپاشید. ایرانیان با همه‌ی چالش‌ها و گرفتارهای درونی و بیرونی که داشتند با یکپارچگی ملی و دلبستگی به مرز و بوم خود به جنگ  دشمن رفته٬ فرزندان برومند این سرزمین اهورایی از نیروی زمینی و هوانیروز گرفته تا سپاه و بسیج  و از تکاوران نیروی دریایی تا خلبانان نیروی هوایی در یک جان و تن خرمشهر را در سوم خرداد سال ۶۱ به خاک میهن باز گرداندند تا بار دیگر «ملت بودن» آنان آشکار  شود. صدام ‌حسین در روز‌های آغازین جنگ سرمست از پیروزی‌های به‌دست‌آمده٬ به خبرنگار روزنامه‌ الانوار عراق گفته بود: « محمره (خرمشهر) سرزمین اجدادی است و نیرو‌های مسلح ما٬ آن شهر را برای ابد باز پس گرفته‌اند». در همین راستا سربازان عراقی خودپسندانه بر دیوارهای این شهر نوشتند: "جئنا لنبقی٬ آمده‌ایم که بمانیم". یاسین‌ رمضان معاون رئیس شورای فرماندهی عراق نیز از «آزادی عربستان »(خوزستان) سخن گفته بود.
بی‌گمان صدام حسین مردم ایران را به‌ خوبی نمی‌شناخت٬ که هیچ بیگانه‌ای را نگذاشتند بر خاک آنان «تا ابد» ماندگار و پایدار باشد. چنان‌که یونانی‌ها٬ خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس و مغولان٬ بر این خاک چیره شدند اما هنگام «رفتن» همانی نبودند که آمده بودند٬ زیرا در کوره‌ی فرهنگ ایرانی گداخته شده٬ ایرانی گردیدند.
گویا رهبران عراق تاریخ را نیز نخوانده بودند٬ تا بدانند خوزستانی که ۵۰۰ سال پیش از زایش مسیح نام آن در سنگ‌نبشته‌های آپادانای شوش٬ بیستون٬ نقش‌رستم٬ تخت‌جمشید و کعبه‌ی زرتشت آمده است چگونه می‌تواند سرزمین «اجداد» آن‌ها باشد که نیاکانشان با پدیداری اسلام از بیابان‌های حجاز به میان‌رودان یا عراق کنونی کوچ کرده بودند.
زیرا عراق در ساختار امروزین از سال ۱۹۳۲ ترسایی(میلادی) پایه‌گذاری شد و تا پیش از آن٬ افزون بر ایرانیان٬ خلفای اسلامی٬ ایلخانان ‌مغول٬ عثمانی و انگلستان در آنجا فرمان رانده‌‌ بودند.  چنان‌که از روزگار کورش هخامنشی این کشور بخشی از سرزمین ایران به شمار آمده٬ تیسفون در نزدیکی بغداد٬ ۶۰۰ سال پایتخت اشکانیان و ساسانیان بوده است.
پس از اسلام نیز بسیاری از شهرهای کردنشین عراق و گاه بصره و بغداد در دوره صفویه٬ افشاریه و زندیه تا دوران محمدشاه قاجار بخشی از خاک ایران بوده‌اند. ازاین‌رو بغداد٬ نام پارسی و به چم (معنای) قانون و داد خداوندی است. شهر انبار و رودهای دجله و زاب هم نام‌های پارسی هستند.  چنان‌که دجله عربی شده‌ی «تیگره» است که در زبان پهلوی به چم تند و تیز خوانده می‌‌شود.
آزادی خرمشهر و پیش از آن پیروزی‌ در کارزارهایی چون فتح‌المبین٬ طریق‌القدس و شکست حصر آبادان نشانگر اراده‌ی پولادین مردمانی باورمند به شناسه ملی ایرانی است که در برابر عراق و هم‌پیمانانش ایستادگی نموده٬ «همبستگی ملی» خویش را به رخ  کشیدند. به گفته‌ی رویدادنویسان٬ بنیاد خرمشهر در پنج‌هزار سال پیش از زایش مسیح با نام «ناژیتو» به دست ایلامی‌ها انجام گرفته است. پس‌از آن٬ آگینیس هخامنشی٬ آنتیوش سلوکی٬ استرآباد‌ اردشیر٬ بارما و پیان ساسانی ٬ نام‌های دیگر این شهر در ایران باستان بوده‌اند.
به گفته‌ی ابوزید بلخی «پس از آمدن اعراب به خوزستان٬ عمر خلیفه‌ی دوم فرمان داد این شهر را بیان بخوانند٬ شاید این نام عربی شده‌ی « پیان» باشد که در زبان خوزی به معنای مردان است».
در سده سوم هجری مهی اعراب این شهر را محرزه و سپس در سده‌ی سیزده هجری یعنی نزدیک به دویست سال پیش در سال ۱۲۴۲ غبث‌بن آل کعب آن را محمره‌ نامید. بی‌گمان از میان همه‌ی نام‌هایی که این بندر کوچک اما هزاران ساله داشته٬ خرمشهر برازنده‌تر و شایسته‌تر است نه ازآن‌رو که «خرمی» آن نشان از سرسبزی است؛ که می‌تواند نماد استواری و ماندگاری آن در برابر تندبادهای تاریخ و تاخت‌وتاز بیگانگان باشد.
چهل سال پیش در چنین روزی هنگامی که دلاورمردان ایرانی پیروز‌مندانه به خرمشهر راه یافتند٬ نخست درفش سه رنگ ایران زمین را بر بالای مسجد جامع این شهر که خود نماد پایداری بود برافراشتند تا«حاکمیت ملی» را به جهانیان نشان دهند. از‌این‌رو سوم خرداد را باید بزرگداشت« پاسداری از مرزهای ورجاوند ایران» و پاسداشت «ملت بودن» ایرانیان دانست.
***
دوم/ بیست‌ونه اردیبهشت سال ۱۴۰۱ خورشیدی در آستانه فرا رسیدن سالروز آزادی خرمشهر٬ گروهی از تماشا‌چیان تبریزی در ورزشگاه یادگار امام این شهر٬ هنگام بازی فوتبال تیم‌های پرسپولیس و تراکتور‌سازی با برفراشتن پرچم کشورهای بیگانه٬ شعارهایی جداخواهانه سردادند.
شوربختانه در دو دهه‌ی گذشته باشگاه تراکتور‌سازی در حالی دستاویزی برای بروز اندیشه‌ها و رفتارهای ایران‌ستیزانه گردیده که آذربایجان و تبریز نام‌آورانی چون بابک خرم‌دین٬ ستارخان٬ باقر‌خان٬ سید‌حسن تقی‌زاده٬ تالبوف تبریزی٬ کسروی٬ میرزا حسن رشدیه٬کاظم‌زاده‌ایران‌شهر و.... را در خود پرورانده٬ که هر یک نماد ملی‌گرایی ایرانی بوده‌اند. از‌این‌رو آذربایجان در درازنای تاریخ ایران همواره سنگر استوار میهن دوستی بوده٬ بارها مردان و زنانش در برابر یورش لشکریان روسیه و عثمانی جانانه ایستادگی کرده٬ پا پس نکشیدند، که می‌توان در این زمینه از رویارویی مردم خوی٬ شبستر و تبریز با سپاهیان عثمانی در سال ۱۱۳۶ هجری‌مهی پس از سرنگونی شاه سلطان حسین صفوی نام برد.
به گواه تاریخ آذربایجان واژه‌ای پارسی و آریایی برگرفته از نام آتروپات فرمانده‌ی هخامنشیان به چم ( معنای) نگهبان آتش است. چنان‌که به باور جیمز دارمستتر ایران‌شناس فرانسوی نام آذربایجان با واژه آذر/آتور به چم «سرزمین آتش» پیوند داشته است.
نام این بخش از کشورمان در سنگ‌نبشته‌ها و گزارش‌های تاریخی با ریخت‌های گوناگونی همچون آتورپاتَکان٬ آذربادگان٬آذرآبادگان، آذربیجان و آذربایجان آمده است. چنان‌که افزون بر فروردین یشت اوستا٬ شاپور یکم ساسانی نیز در بند نخست فرمان خود در کعبه‌ی زرتشت از آتورپاتکان یاده کرده و بر پایه‌ی گفتار گیتاشناسان (جغرافی‌دانان) مسلمان مانند مقدسی در احسن‌التقاسیم و یاقوت حموی در المعجم‌البلدان مردم آذربایجان تا سده چهارم هجری مهی با یکدیگر  به زبان پهلوی گفتگو می‌کردند.
افسوس فراوان دارد برخی از جوانان آذری به جای بالیدن به این پیشینه‌ی کهن و قهرمانانی چون ناخدا هوشنگ صمدی٬ خلبان شهید غفور جدی اردبیلی٬ شهید مهدی باکری با خامی و سرخوشی به نماد‌های پان‌ترکیسم روی آورده٬ زوزه‌کشان٬ پرچم انیرانیان را بالای سر می‌برند.  دشمنانی که بارها با دست‌درازی به خاک سپندینه‌ی آذربایجان مردما‌نش را به خاک و خون کشیدند.
به راستی چه شده که از جایگاه کارساز بسیجیان آذری در شکست حصر سوسنگرد در سال ۵۹ که ساخت بوستان سوسنگرد در تبریز یادگاری از آن فداکاری‌هاست و هم‌چنین از سوم خرداد سال ۶۱ و برافراشتن درفش ایران زمین بر بالای مسجد جامع خرمشهر به پایین کشیدن پرچم کشورمان در ورزشگاه یادگار امام تبریز رسیده‌ایم؟ چرا کسانی که نیاکانشان خاک خوردند تا خاک ندهند و سردارانشان سال ۱۲۸۸ خورشیدی  پس از آزادی‌خواهان بختیاری و ‌گیلانی با در دست داشتن درفش سه رنگ ایران زمین تهران را گشوده٬ در گردهمایی میدان بهارستان به زبان شیوای فارسی و به نام «ملت بزرگ ایران» به خودکامگی محمدعلی شاه قاجار پایان دادند٬ اینک با بی‌پروایی از جدایی سخن می‌گویند؟ به راستی گره کار کجاست؟
***
سوم/ با پایان جنگ ایران و عراق٬ اگر چه دشمنان تاریخی کشورمان به آرزوی دیرین خود برای پاره٬ پاره کردن ایران دست نیافتند٬ اما آنان در همه‌ی سال‌های گذشته پیوسته و آهسته آرمان اهریمنی خویش را دنبال نمودند که بازتاب آن را در پرورش نسلی می‌بینیم که برخی از آنان هریک با گستاخی و آزادانه در پی «پانی»هستند٬ از پانعربیسم گرفته تا پان‌لریسم٬ از پان‌کردیسم تا پان‌ترکیسم٬ از لک‌ستان تا تالش‌ستان. به راستی ایرانیان را چه شده است؟ چرا اکنون با یکدیگر بیگانه شده به دشمنی با ایران‌ برخاسته‌اند؟
پدیداری این فرآیند ناخجسته زمینه‌ها و شوندهای (دلایل) گونه گون دارد اما بی‌گمان یک شوند بنیادین که باید آن را خودزنی نامید به فربه شدن ایران‌ستیزی  انجامیده است و آن ناتوان کردن و سست نمودن آگاهانه و یا ناخواسته‌ی ملی‌گرایی ایران در چهل سال گذشته است.
آن روز که کمر به ویرانی تخت‌جمشید بستیم و هم‌چنان با آن سر ناسازگاری داریم٬ وقتی ایران باستان را در برنامه‌های درسی و رسانه‌ها نادیده گرفتیم و آن هنگام که ایران و ملی‌گرایی دشنام و سزایی نابخشودنی به شمار آمد٬ راه را برای قوم‌گرایی هموار ساختیم تا از دل آن جداه‌خواهی پدید آید. به زبانی دیگر آن‌چه امروز در دشمنی با «تمامیت ارضی» و تاریخ و فرهنگ ایران در حال انجام است تاوان و پیامد برداشت ‌های نادرست٬ کوتاهی‌ها و چشم‌پوشی‌های چهار دهه‌ی گذشته است.
باید بپذیریم بلای جان پان‌ها تنها و تنها ملی‌گرایی ایرانی است و دین نمی‌تواند خود چاره کار باشد چرا که امروز پان‌ها با در پیش گرفتن ادبیات و گفتمان دینی٬ انقلابی و ولایی به جنگ با ایران آمده‌اند. یادمان باشد ملی‌گرایی ایرانی در تاریخ دیرینه‌سال این سرزمین همواره بر دو ستون دین و ایرانیت استوار بوده٬ هیچ‌گاه دشمنی با دین نداشته است. ملی‌گرایی ایرانی٬ تاریخی٬ ریشه‌دار٬ سازنده و یکپارچه‌ساز است. به همین شوند شاه اسماعیل صفوی که ساختار سیاسی و دینی امروزین ما برآمده از کشورداری اوست با بهره‌گیری از ملی‌گرایی ایرانی- اسلامی دست عثمانی‌ها و ازبکان را از این خاک ورجاوند کوتاه ساخت٬ ایران را همبسته کرد و نخستین «حاکمیت ملی» را پس از اسلام پایه‌گذاری نمود. شاه اسماعیل در روز تاج‌گذاری‌اش گفت من فرزند حیدرم٬ فرزند کیخسرو و فرزند فریدونم. وی با این فراز زیبا از همراهی و آمیختگی دین و ایرانیت سخن گفت. ما نیز می‌بایست با باورمندی به ملی‌گرایی ایرانی- اسلامی به ایران بیندیشیم که بی‌گمان فردا دیر است.
 
یاری‌نامه:
تاریخ پانصد‌ساله خوزستان٬ احمد کسروی
نگاهی به تاریخ خوزستان٬ ایرج‌افشار سیستانی.
دریای پارس و جزایر آن٬ ایرج افشار سیستانی.
تاریخ خوزستان٬ سید محمد‌علی امام
خرمشهر در جنگ طولانی٬ مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ.
از خرمشهر تا فاو٬ معاونت سیاسی ستاد کل سپاه
تاریخ تجزیه ایران ٬ هوشنگ طالع
پان‌ترکیسم، ایران، اذربایجان؛ محمدرضا محسنی
صوره‌الارض؛ ابن‌حوقل
یاقوت حموی؛ معجم‌البلدان
 
کد مطلب: 163890
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *