۰
شنبه ۱۶ تير ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۳۰

روز قلم را روز غزالی بنامیم

سید مسعود آریادوست*
روزهای ملی هر کشوری نشان از هویتی تام دارد که گاه به جهت اصالت و استحکام آن هویت، نهیب برتری را بر سر سایر ملت‌ها می‌کشند. چه بسا کشورهایی که اکنون نان همین روزهای ملی‌شان را می‌خورند؛ همان روزهایی که استقلال یا انقلاب یا تصمیمی عظیم را در تاریخ مشق کردند.
روز قلم را روز غزالی بنامیم
روزهای ملی هر کشوری نشان از هویتی تام دارد که گاه به جهت اصالت و استحکام آن هویت، نهیب برتری را بر سر سایر ملت‌ها می‌کشند. چه بسا کشورهایی که اکنون نان همین روزهای ملی‌شان را می‌خورند؛ همان روزهایی که استقلال یا انقلاب یا تصمیمی عظیم را در تاریخ مشق کردند. فلاسفه، جامعه‌شناسان، شاعران و ... از جمله افرادی هستند که در رقم زدن چنین روزهایی نقش بسزایی دارند. آنها شاید به صورت عملی در میدان نبرد نبوده باشند؛ اما با ترویج عقاید مبتنی بر چارچوب خاص و جهانبینی مشخص، ایدئولوژی‌هایی را ترویج داده‌اند که تا دهه‌ها و حتی سده‌های بعد از مرگشان، پیروانی داشته‌اند که بر اساس همان آموزه‌ها، مکاتب سیاسی گوناگونی شکل گرفته است.
از وقوع "رنسانس تا انقلاب صنعتی" و از "جنگ‌های جهانی تا بهار عربی"، همگی وقایعی هستند که اهالی قلم در قضا و قدرشان نقش ایفا کرده‌اند. شاید عموم این وقایع در نهایت به اسم یک رهبر سیاسی ختم شود. اما با نگاهی عمیق خواهیم دید که نقشِ قلمِ روشنفکران و ژرف‌اندیشان زمانه، قطره قطره‌ی آگاهی را در سدِ شعور آگاهیِ جامعه تزریق و در نهایت انقلاب اقتصادی – سیاسی – فرهنگی را در صفحه روزگار منجر شده است. با تورق تاریخ هیچ انقلاب و شکوفایی اقتصادی – سیاسی را شاهد نیستیم که پیش از آن مجموعه‌ای از افراد در شاخه‌های مختلف علوم، افشاگری‌های عالمانه‌ای را روانه تار و پود تفکر مردم نکرده باشند. از سوی دیگر شاهد این هستیم که گاه، افرادی با قلم خویش، حکومت تندخوی برخی حاکمان را طول عمر بخشیده‌اند. اینها همگی نشان از اهمیت جایگاه قلم دارد.
اما اوضاع در ایران چگونه است؟ چه قرب و ارزشی برای اهالی قلم که نوشتار نافذشان در حاکمیت و نیز در مسیر زندگانی مردم موثر بوده قائل هستیم؟ سالهاست که " روز قلم" در تقویم ملی در تاریخ 14 تیرماه جا خوش کرده است. اما در این روز کدامین اهل قلم مورد تفقد و تمجید قرار گرفته است؟ کدامین قلم ستایش شد؟
در ایران اسلامی که برای فلاسفه غرب به صورت رسمی جایگاهی قائل نیستند. در این زمینه نیز بررسی‌ها و تحقیق‌های صورت گرفته بیشتر جدل مآبانه است تا استدلالی.
هنوز در ایران به جایگاه قلم آنچنانکه باید ارج نمی‌نهند. لذا هنگام بزرگداشت آن، بی‌سر و صدا و بسان بچه‌ی سرراهی هر ساله به آرامی در 14 تیر می‌آید و با یاسی تراشیده، پاک می‌شود. در ایران، صاحبان انقلاب فرهنگی، قلمی را که خداوند به آن سوگند یاد کرده اینچنین اجر می‌نهند؛ اهالی قلم که جای خویش دارند.
مظلوم‌تر از قلم، آن صاحب قلمی است که در بیابان‌های طوس آرمیده است. او که بیشتر از هر فیلسوف و متفکری در ایران از خود تاثیر به جای گذاشت. برخی نقل می‌کنند که عکس او بر دیواره‌های کلیسای فلورانس ایتالیا (از بناهای قرن 15 میلادی) نقش بسته است. مسیحیان قدر این متفکر ژرف اندیش مسلمان را دانسته‌اند. اما در ایران هنوز بیش از 20 سال است که به بهانه‌های واهی مقبره او رها شده است. هر چند که در ابتدای امر در دربار حکومتی به جدل فقیهانه اشتغال داشت، اما بعدها قلم خود را آنچنان به چرخش درآورد که تاثیرگذاری‎اش در جوامع اسلامی کمتر از کانت آلمانی در جهان غرب نیست. لیکن بازهم سرسختانه و با اکراه او را معیت می‌کنند. این نوع برخورد با او، آدمی را یاد سخن انگلس می‌اندازد که خدای تاریخ را سنگدل‌ترین خدایان می‌شمارد که ارابه پیروزی خود را از روی اجساد مردگان و طاغیان به پیش می‌راند. تو گویی این صاحب قلم، در تاریخی اسیر است که به سان سخن آرنولد اسپنگلر، "هیچ رستاخیزی در آن نیست".
مرحوم عبدالحسین زرین‌کوب واپسین سال‌های زندگانی این عالم ژرف اندیش را اینگونه تبیین می‌کند: "... از بالای مناره غربی مسجد که همه شهر دمشق را با تمام عظمت و جلال روزگاران غرور انگیز دیرینه آن در زیر پای خویش می‌یافت در لحظه‌های پر شکوه خلوت و تفکر خویش پوچی و بیهودگی جاه طلبیهای انسانی را در مقابل وسعت و عظمت دنیایی که انسان را به خدا، به درون و به اندیشه می خوراند آشکار می‌دید و از اینکه تمام آن فریبها و غرورهایی را که جاه و حشمت دنیایی نام دارد، برای حیات روحانی خویش فدا کرده بود احساس خرسندی و شعف می کرد."
او اولین نفری است که تاریخ اسلام حجت الاسلامش خواند: ابوحامد محمد غزالی، مشهور به امام محمد غزالی. کسی که بزرگترین منتقدانش هم سر تعظیم بر نامش فرود می‌آورند. با این اوصاف تقویم ملی ایران، یارای نام گران او را ندارد تا بسان مقبره‌اش که بیصدا در بیابان‌های طوس رها شده، نامش در تاریخ ملی‌مان بیدار باش را نوا نکند.
بخت با او یار نبود که بسان همسایه خود، حکیم ابوالقاسم فردوسی، مقبره‌اش در دهه 50 مورد احترام بزرگان قدرشناس قرار می‌گرفت تا که شاید اداء دِینی شود و او را بزرگ می‌داشتند. کاشکی حال فردوسی را ادراک می‌شدیم؛ زمانیکه منزلت مقبره خود را کنار عریانیِ گور غزالی می‌دید. جالب اینکه مکان قدیمی در هارونیه که تصور می‌شد مقبره غزالی است از مقبره واقعی او که در سال 74 رویت شد، آبادتر می‌نماید!
غزالی با هر نگارش خود تاثیری از خود بر جای گذاشت. جبران خلیل جبران در مقایسه غزالی با اگوستینوس می‌گوید: "این دو یک راه را پیش گرفته‌اند. همان طور که غزالی ثروت و دنیا را گوشه‌ای نهاد و رو به عالم حق‌تعالی کرد، اگوستینوس نیز چنین کرد؛ اما من غزالی را نسبت به اگوستینوس بیشتر به حقیقت نزدیک‌تر دیدم."  
غزالی را بزرگترین صدایی دانسته‌اند که در قرن پنجم قمری به دفاع از صوفیه برآمده است؛ این صدای غزالی بود که حیثیت و نفوذ معنوی او سبب مزید اعتبار تصوف گردید. بی‌حاصلی علوم رسمی و پوچی مقامات ظاهری، او را به عزلت و تفکر کشاند. سرانجام بعد از یک دوره کشمکش روحانی، جذبه الهی در او راه نمود. بغداد را با مسند تدریس و شهرت و آوازه آن واگذاشت و با جامعه صوفیان راه دیار شام و قدس پیش گرفت. حاصل این سیاحت ربانی او، کتاب عظیم "احیاء علوم‌الدین" است.
برخی (مانند محمد مهدی فولادوند) غزالی را در پاره‌ای موارد به ساده‌اندیشی و ضعف در تفکر محکوم می‌کنند. مثلا در احکام نجومی، ستاره‌شناسی، ریاضیات و ...فولادوند حتی عقاید مذهبی غزالی را به سخره می‌گیرد و به او می‌تازد. با این اوصاف در قبال قبله عظیم قلم غزالی تسلیم است: "غزالی در نهصد سال پیش به ما سرمشق داده و برماست که دنباله‌ی کار او را بگیریم و جای پای او برویم."
لیکن در 39 سال اخیر کدام قدم بر جای پای غزالی قدم نهاد؟ فولادوند البته پاسخی هم به این سوال می‌دهد: "در این راه، صرف نظر از شهامت، به صلاحیت نیز نیاز است." حال آیا جامعه فرهنگی – علمی ایران را شهامت و صلاحیتی نبود که سالانه یادی از غزالی نماید؟ ما که هر ساله کانت و ملاصدرا و ... را ارج می‌نهیم. چرا از غزالی واهمه داریم؟ او که به گفته استاد زرین کوب "دنیای اسلام را از توقف در چون و چرای متکلمان، از محدود ماندن در کوته فکریهای فقیهان و از گرایش به گستاخیهای باطنیان بازداشت، برای تمام پارسیان نمونه‎ی یک زندگی مقدس تلقی می شود." اما آیا اینگونه شد؟
وقتی پشتوانه فرهنگی و کوله‌بار علمی‌مان را کنار می‌گذاریم، وقتی 2500 سال تمدن را با کلنگ نوازش می‌کنیم، حتی وقتی گفتمان دینی 1400 ساله‌ی آشنا را از فیلتر "من محوری" عبور می‌دهیم، باید هم دست دریوزگی برای آراستن فرهنگ به سمت سند 2030 دراز کنیم. آیا اگر روانشناسی غزالی در تربیت کودکان سرمشق‌مان می‌شد و تحقیق و تفحص عالمانه بدان سنجاق می‌گشت، اکنون باید برای تربیت کودکانی که مطمع هرزه‌گری مربیانشان شده‌اند، به 2030 نظر داشتیم؟
حقا که حق جامعه‌ای که حق مرشدان را به ناحق زائد می‌کند همین واماندگی است.  
یقینا چشمانی که زندگانی غزالی را خوانده باشد، با حضور بر مرقد او گریان خواهند شد. مشخصا گرما و فنس و قفل و زنجیر شایسته مقبره‌ای نیست که مصداق "شعائرالله" است. از چه هراس داریم؟ او که کوروش نیست؛ غزالی است!
از زمان گرامی داشت روز قلم گذشته است. اما سفر اخیر به طوس من را وا داشت تا چند سطری در اینباره نگارش شود. از مسئولان انتظار و گلایه‌ای نیست که همیشه اینگونه بوده‌اند و همین حد می‌فهمند. لیکن اهالی دانش را چه شده که غزالی را یاد نمی‌کنند؟ مبادا جرقه‌ها و زرق و برق‌های علم، هراسناکشان کرده که دَم از غزالی، دم از کهنه گویی است؟ مبادا در تلاش غزالی شک داشته‌اند که فقط حاسدان و معاندان وی اینگونه‌اند. صدای بلندی هست که این نیاز را نوا کند؟
توان قلم این حقیر همین بود. امید است که سال بعد جای خالی غزالی در تقویم ملی پر شود.
(منابع مورد استفاده در دسترس است.)
*کارشناس ارشد فلسفه
 
کد مطلب: 90028
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *