۲
دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۷:۵۹
نگاهی به افزایش بی ضابطه دانشگاهها در کشور

اشتهای تمام نشدنی مدرک گرایی

اشتهای تمام نشدنی مدرک گرایی
سالهای نه چندان دور، بزرگترین موفقیت یک دانش آموز در زندگی، شکستن سد کنکور بود به نحوی که قبول شدن در دانشگاه و کسب عنوان دکتر و مهندس جزء آرزوهای یک خانواده به حساب می آمد. این افراط در تخصص گرایی مانند موجی کلیه مقاطع تحصیلی را اعم از کارشناسی تا دکترا در برگرفت و در حال حاضر تبدیل به طوفانی به نام بیکاری شده است که ماحصل افراط در افتتاح و تاسیس دانشگاهها در مقاطع مختلف بوده و هست. داوطلبان کنکور با هزینه های گزافی که با وقت و پول خود صرف می کنند می خواهند هر طور شده به آرزوهایشان جامه عمل بپوشانند غافل از اینکه باید این سوال اساسی را از خود و جامعه بپرسند که آیا این رشته در مرحله کار کردن با استقبال روبه رو می شود یا خیر؟ آیا این رشته می تواند کلید ورود من به شغل مرتبط با تخصصم باشد یا خیر؟
بعد از گذشتن از سد بزرگ کنکور (که در سالهای اخیر در حال خراب شدن است) با هزار امید و آرزو به دانشگاه و رشته ای که چندان مورد توجه نیست راه پیدا می کنند و بازهم هزینه های گزافی مانند وقت و پول خود را صرف می کنند و در آخر نتیجه مطلوبی هم عایدشان نمی شود. تاسیس بی رویه دانشگاهها تحت عناوین مختلف، دیو کنکور را در ذهن کسانی که مشتاق به تحصیل بودند از بین برد اما غول بزرگتری به اسم بیکاری را در سرراهشان قرار داد زیرا میزان پذیرش دانشجوها با نیاز به تخصص در جامعه همخوانی ندارد. مگر اینکه داوطلبان صرفا به دلیل علاقه به تحصیل وارد دانشگاه شوند و انتظار شغل متناسب با تخصصی که کسب کرده اند را نداشته باشند که در عمل چنین توقعی در جامعه خیلی کم است و بیشترین انگیزه از ورود به دانشگاه کسب شغلی عالی و پر درآمد است و بازده این طرز تفکر سرخوردگی و افسردگی برای جوانان متخصص است. اما هر چه که پیش بیاید برخی از رشته ها برای فارغ التحصیلان آب ندارد اما برای دانشگاهها نان که دارد!
اشکال کار در این دور باطل کجاست؟ دفترچه کنکور یا پذیرش دانشگاه که با ظرفیت بالای خود دانشجو را فریب می دهد؟ یا توقع نابجای اجتماع از جوانان؟ وقتی داوطلب عدد پذیرش دانشجو را در یک رشته ی خاص می بیند گمان می کند که جامعه به این رشته نیاز دارد و با اعتماد کامل قدم در این راه می گذارد اما در انتهای راه متوجه می شود که راه را اشتباه رفته و تصوراتش از آینده ی شغلی تصورات اشتباهی بوده است. برخلاف برخی نظرها که جلوگیری از تاسیس دانشگاهها رتبه علمی کشور را پایین می آورد باید متذکر شد که رتبه علمی در دنیا توسط متخصصین بیکار سنجیده نمی شود بلکه با درصد مقالات پراستناد علمی متخصصین سنجیده می شود که بالا رفتن سطح علمی دانشجوها و متخصصین یکی از وظایف دانشگاهها است. پس رتبه علمی وابسته به کیفیت آموزش است و نه کمیت و تعداد دانشگاه ها.
البته علیرغم تمام اشکالاتی که به سیاستگذاری تاسیس برخی دانشگاهها و رشته ها وارد است بعد روانی مساله که خانواده ها و خرده فرهنگ ها هنوز هم ورود به دانشگاهها را منتهای رسیدن به آمال و آرزوها می¬دانند یکی دیگر از مشکلات جوانان است. و باز هم یکی دیگر از مشکلات مدرک گرایی است که متاسفانه در جامعه بسیار متداول شده است تا آنجایی که برای استخدام کارهایی که هیچ نیازی به تخصص دانشگاهی نیست به متقاضیان شغل مورد نظر اطلاع می دهند که حداقل مدرک باید فوق دیپلم یا لیسانس باشد.
علیرغم اعتقاد دانشگاه ها مبنی بر اینکه آموزش عالی عامل بیکاری نیست بلکه بیکاری را کمی به تاخیر می اندازد باید به این نکته اذعان داشت که کسی که دارای مدرک آموزش عالی است سطح توقعش از خودش و اجتماعی که قرار است برای او اشتغال ایجاد کند بالا می رود و این یکی دیگر از نمونه سرخوردگی هایی است که بیکاران با مدارک تحصیلی عالی با آن دست به گریبانند .
بعد از معضلات بغرنج سرخوردگی ها و ناکامی های نسل جوان،‌ مسئله کسب تخصص و دانش واقعی و کارآمد بزرگترین مشکلی است که خود نمایی می کند. بر فرض اندک، ‌که یک فارغ التحصیل از رشته خودش جذب بدنه سازمان و صنایع مرتبط با رشته اش بشود با یک مشکل بزرگ به نام عدم مهارت روبروست زیرا هرگز مبانی که فراگرفته را نمی تواند به کار ببندد و همین چالش برای فرد مورد نظر بسیار گران تمام می شود به طوری که باید از ابتدا تمام ریزه کاری ها و تخصص لازم را در چند ماه اول به خوبی فرا بگیرد وگرنه کاری از پیش نمی برد. در وهله ی اول اشکال کار را باید در نحوه عملکرد اساتیدی ببینیم که اطلاعات خود را به روز نمی کنند و از دانشجویان، سخت کوشی نمی خواهند و همین نکته بزرگترین ضربه را به تربیت دانشجویان می زنند و در مرحله ی دوم آموزش مهارت های عملی است .
به گفته برخی از کارشناسان، دانشگاه، محلی برای فراگیری علوم نظری و تئوریک است و بیکاری ها ناشی از نقصان آموزش های دانشگاهی نیست بلکه کاملا مربوط به مهارت هایی است که بعد از اشتغال باید به دست بیاورند تا به مرور به فردی کارآمد و حرفه ای تبدیل شوند. تضاد و پرسش بزرگ اینجاست : وقتی برای استخدامی ها،‌ سابقه کار گذاشته می شود این مهارت ها کجا باید به دانشجویان آموزش داده شود؟ دانشگاهی که با این دیدگاه دانشجو جذب می کند که فارغ التحصیلان مهارت ها را باید بعد از اشتغال بدست بیاورند فکری هم باید به حال دیدگاه صنایع و سازمان ها بکنند که شرط سابقه کار از استخدامی ها برداشته شود. اینکه دیدگاه صنایع تاچه حد به دلیل آموزش های ناکافیِ دانشگاه با تردید همراه است خود مشکل بزرگی است که فقط باعث سرگردانی دانشجویان خواهد شد. حلقه مفقوده بین دانشگاه و صنایع همین عدم تفاهم هاست که نه تنها کشور را متضرر می¬کند بلکه دانشجویان را هم بدبین و سرخورده و معترض خواهد کرد. دانشگاهها باید مکانی برای فراگیری همزمان علوم تئوری و عملی و آشنایی و مبدا ورود افراد به بازار کار باشند به طوری که در انتهای تحصیل دانشجو تمام مهارت های مرتبط با رشته ی خود را کسب کرده باشد.
راهکارهایی که می توان برای خروج از این چالش ها در نظر گرفت همیاری دولت برای جلوگیری از تاسیس دانشگاهها و پذیرش دانشجو به صورت غیر منطقی با نیاز جامعه،‌ برآورد سالانه نیاز به یک تخصص خاص برای منطقی و عملی کردن تعیین ظرفیت ها،‌ مستحکم کردن رابطه دانشگاه و صنعت و استفاده کردن از دانشجویان در پروژه های عملی و کلیدی برای کسب مهارت وهمچنین قائل شدن تسهیلات و بودجه برای اشتغال جمعیت بزرگی که در حال حاضر برای فرار از مشکل بیکاری مدام به فکر بالا بردن درجه تخصص خود تا مرحله دکترا هستند .
گزارش : ساغر شمسی
کد مطلب: 63337
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *