۱
دوشنبه ۶ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۸:۳۲
مروری بر دیدگاههای مختلف درباره خدمت سربازی

سال های خاموش سربازی

خدمت سربازی دوره ی دو ساله ای است که قرار بود از پسران جوان مرد بسازد. اما حالا تبدیل به کابوسی برای جوانان شده و تمام فکر و ذهن آنها معطوف به دور زدن آن شده است. از کشیدن تمام دندان ها تا طلاق والدین و آسیب های جسمی دیگر، ترفندهای جوانان برای گرفتن معافیت شده است.
سال های خاموش سربازی
خدمت سربازی دوره ی دو ساله ای است که قرار بود از پسران جوان مرد بسازد. اما حالا تبدیل به کابوسی برای جوانان شده و تمام فکر و ذهن آنها معطوف به دور زدن آن شده است. از کشیدن تمام دندان ها تا طلاق والدین و آسیب های جسمی دیگر، ترفندهای جوانان برای گرفتن معافیت شده است.
 به گزارش پایگاه خبری فریادگر، بسیاری معتقد هستند که چرا باید جوانان دو سال از بهترین و شکوفاترین دوران عمر خود را در دوران سربازی به خاموشی بگذرانند. از طرف دیگر بیشتر سربازها از شرایط کنونی خود ناراضی هستند. مخصوصا سربازان با تحصیلات دانشگاهی که به دلیل عدم بکارگیری آن ها در قسمت های مرتبط با رشته تحصیلی خود اعلام نارضایتی می کنند. مهمترین انتقادی که به سربازی می توان گرفت دلیل اجباری بودن آن است و از طرف دیگر طولانی بودن آن سبب از بین رفتن سال های مهم زندگی جوانان است. البته بسیاری از خانواده ها از شرایط بد سربازها و مشکلات اخلاقی بین آنها و خرید و فروش مواد مخدر در بین سربازها بسیار نگران هستند؛ از این رو در ترفندهای دور زدن سربازی با فرزندان خود همکاری می کنند. در این بین هنوز افرادی نیز هستند که معتقدند، سربازی باید اجباری باشد. زیرا سربازی را باعث رشد پسران خود از هر جهت می دانند.
بررسی خدمت سربازی در دیگر کشورها، آمارهای جالب و قابل تاملی را به ما می دهد. یک مطالعه و بررسی علمی انجام شده در خصوص خدمت نظام وظیفه در 197 کشور جهان نشان می دهد که در 112 کشور جهان اساسا سربازی اجباری وجود ندارد. در 28 کشور سربازی اجباری یک سال و کمتر است و 20 کشور سربازی اجباری 18 ماه یا بیشتر و غیرانتخابی همراه با به کارگیری در امور عملیات نظامی دارند. همچنین در 14 کشور سربازی انتخابی ،در 15 کشور از ترکیب نیروهای داوطلب و اجباری و بالاخره 8 کشور صرفا در امور مدنی یا به صورت نظامی غیر مسلح از نیروی سرباز استفاده می کنند.
حال «مردم سالاری» درباره ی خدمت اجباری سربازی ، طول مدت آن و مشکلات سربازها با مردم شهر تهران به گفت و گو پرداخته است.
حکایت نخست : خانه نشینی
«من اگر دو سال به خدمت سربازی بروم، بعد از آن خانه نشین می شوم.» کامران دانشجوی موسیقی دانشگاه تهران است. همانطور که به قسمت قرمز رنگ سیگارش نگاه می کند، می گوید:«من کارم آهنگسازی است. اگر به مدت زیاد خودم را در کارم نشان ندهم حذف می شوم. سربازی متاسفانه دو سال است و برای من رفتن به سربازی مرگ کاری ام به حساب می آید.» کامران همزمان هم در دانشگاه دکتری موسیقی می خواند و هم برای چند خواننده پاپ آهنگسازی می کند. به پسری که طرف دیگر ویالن می زند، تذکر می دهد بهتر بنوازد و بعد می گوید:«من تا دکتری درس خوانده ام، فقط برای اینکه سربازی نروم. ما پسرها بهترین سال های عمرمان را که می توانیم کار کنیم و به جایی برسیم باید در پادگان ها به سر ببریم و از همه چیز عقب بیافتیم. ما در آینده باید خانواده ای را بگردانیم و متاسفانه به این موضوع اصلا دقت نمی شود.» او معتقد است که اگر خدمت سربازی نیز در نظر کرفته شده است، باید به طور تخصصی باشد و هر کسی در رشته خودش فعالیت کند. فیلتر سیگارش را روی زمین می اندازد و با نوک کفشش لهش می کند و می گوید:«بدون کارت پایان خدمت هم با مشکلات فراوانی روبرو هستم. نمی دانم باید چگونه این مشکل را حل کنم و چاره ای جز رفتن به سربازی ندارم. البته به دنبال این هستم که خریداری کنم. ولی...» کامران به سمت پسر ویالن زن می رود و سازش را برایش کوک می کند و در ادامه می گوید:« دوستان آهنگساز و نوازنده ام که به دلیل کارشان نمی توانستند به سربازی بروند، یا پدر و مادرشان را مجبور به طلاق کردند یا با پارتی معاف شده اند.» او معتقد است که سربازی به همین حالتی که وجود دارد فقط باعث هدر رفتن چندین سال از عمر جوانان می شود.
حکایت دوم : منطقه جنگ خیز
با هم در دانشگاه شهید بهشتی همکلاسی اند و البته عضو فعال بسیج دانشگاه نیز هستند محمد که از همه بزرگتر است و همانطور که چای را هورت می کشد، می گوید:«همه ی ما بعد از تمام کردن دوره کارشناسی به سربازی می رویم.» با خنده ای ادامه می دهد:«به همین دلیل هر جمعه به توچال می آییم تا بدنمان برای دوره ی آموزشی آماده باشد.» بعد نظر علی را که سرش پایین است می پرسد. علی می گوید: «ما در منطقه جنگ خیزی زندگی می کنیم. به همین دلیل من معتقد هستم که علاوه بر پسران، خانم ها هم باید دوره های مخصوص ببینند.» پسر دیگری که کنار علی نشسته است و موهای بوری دارد و از لهجه اش مشخص است که ترک زبان است، زیر لب می گوید:«البته کاش زمان سربازی را کمتر بکنند، دو سال زمان زیادی است. ما تا درسمان تمام بشود 23 سالمان می شود و بعد سربازی 25 ساله شده ایم و در آن سن تازه باید وارد بازار کار شویم. این موضوع باعث عقب افتادن پسرها در زندگی می شود. در 25 سالگی تازه باید وارد بازار کار شویم و بعد در سن بالا تازه تشکیل خانواده دهیم.» سه دوست قرار گذاشته اند بعد از لیسانس همه باهم دفترچه بگیرند و به سربازی بروند. البته پسر بور کمی دودل است.
حکایت سوم : نگرانی
عینکش را به چشم می گذارد و می گوید:«در پسرهای بستگان هر کسی به سربازی رفته است کمترین کاری که یاد گرفته، سیگار کشیدن است.» آقای خ بسیار مخالف اجباری بودن خدمت سربازی است و می گوید:«من سه پسر دارم که سربازی هر سه را با شیوه ای خریده ام. چون محیط پادگان ها اصلا مناسب نیست و علاوه بر بهداشت نا سالم هزاران خلاف در آنجا سربازها به هم آموزش می دهند.» او معتقد است که وقت و عمر یک جوان باید در راه مفید بگذرد و سربازی فقط عمر جوانان که سازندگان جامعه هستن هدر می دهد. آقای خ 60 سال سن دارد و وکیل است. او که البته برای گفته هایش مدرکی ندارد و صرفا از روی شنیده ها سخن می گوید ادامه می دهد:«باید به وضعیت سربازها مخصوصا سربازهای کلانتری ها و زندان ها رسیدگی شود. چون بسیار در شرایط بدی هستند.» آقای خ سربازی را راه درستی برای تربیت جوانان نمی داند و معتقد است که نباید اجباری باشد.

حکایت چهارم : آموزشگاه بزرگ
«سربازی مثل یک آموزشگاه بزرگ است. به پسرها نظم، حس وظیفه، و البته دروغگویی و فریبکاری را آموزش می دهد.» احسان 5 سال پیش در اردبیل خدمت سربازی خود را گذرانده است. همانطور که پول های مشتری را می گیرد، می گوید:«من قبل از اینکه به سربازی بروم، بسیار آدم صاف و ساده ای بودم. ولی در سربازی یاد گرفتم که برای زندگی در جامعه باید رندی داشته باشی. البته در سربازی نظم و دقت را هم آموزش دیدم.» احسان فوق لیسانس کشاورزی دارد و مغازه ای مربوط به ماشین آلات کشاورزی را می گرداند. او معتقد است که سربازی برای همه پسرها خوب است و باعث می شود که بزرگ بشوند.همانطور که به شاگردش با فریاد می گوید دو تایی چای بیاورد، ادامه می دهد:«بعضی از پسرها برای اینکه جای گرم برای خواب و غذا برای خوردن داشته باشند به سربازی می آیند. دیدن همه جور آدم در سربازی باعث می شود که بفهمی در چه جامعه ای زندگی می کنیم.همین درس بزرگی است که سربازی می دهد.» او معتقد است که فقط باید نظارت ها بیشتر شود و در ادامه می گوید:«در بین سربازها خرید و فروش مواد بسیار زیاد است. روابط ناسالم هم در بین سربازهای صفر وجود دارد. این مسائل بسیار نگران کننده است. اگر فکری برای این مسائل شود واقعا سربازی جای مناسبی برای آموزش است.» او تجارت هم می کند و موفقیت خود را تا حدودی از رفتن به سربازی می داند و می گوید:«من قبل سربازی هر چه در می آوردم، خرج می کردم. اما در سربازی یاد گرفتم باید برای زندگی برنامه داشته باشم و پولم را به درستی سرمایه گذاری کنم و حس مسئولیت داشته باشم.»
حکایت پنجم : ادای دین
داخل کافه بسیار تاریک است و دود همه جا را احاطه کرده است.همانطور که با فندک جلوی دستش بازی می کند، می گوید:«من دانشگاه سراسری درس خوانده ام و تا این سن که رسیده ام این کشور و دولتش خرجم را داده است. به همین دلیل باید ادای دین کنم. کمترین کاری که می توانم انجام دهم رفتن به سربازی است.» فیروزی لیسانس معماری خود را یک سال پیش گرفته است. گارسن کافه، پاستای آلفردوی فیروزی را جلویش می گذارد و او می گوید:« من بهمن ماه به سربازی می روم. البته شنیده ام که محیط خوبی در پادگان ها و سربازها وجود ندارد. ولی من معتقدام که هر کسی خودش تعیین می کند در چه راهی قدم بردارد. سربازی می تواند دانشگاه باشد و همینطور می تواند باعث نابودی زندگی شود.» او معتقد است که سربازی باید تایم کمتری داشته باشد و هر کسی در تخصص خود خدمت کند. همانطور که فیله های روی پاستای خود را می خورد، می گوید:«دو دوست من فوق لیسانس دارند و من شنیده ام که به جای سربازی قرار است تز ارائه بدهند. البته هنوز مطمئن نیستم که به همین صورت بوده است یا نه. اما اگر خدمت سربازی این گونه شود و با برنامه تر باشد، بازتاب بهتری خواهد داشت.»
حکایت ششم : دوران بیهوده
«کسانی را که ازدواج می کنند نباید به سربازی بفرستند.» آتوسا یک سال است که با شهروز ازدواج کرده است. او می گوید:«ما در دانشگاه با هم آشنا شدیم و ازدواج کردیم. ولی دراین یک سال به ندرت هم را دیده ایم، چون شهروز سرباز است.» او با چشمانی که از اشک تر شده است، ادامه می دهد:«برای کسانی که ازدواج کرده اند فقط سه ماه از خدمتش را کم می کنند. در صورتی که کسی که ازدواج می کند مسئولیت دارد و با کم شدن سه ماه اتفاق خاصی نمی افتد.» آتوسا بسیار از شرایط پیش آمده ناراحت است و دوری از شوهر و مشکلات زندگی او را خسته کرده است. او با اشک هایی که برگونه اش ریخته است، می گوید:«سربازی حداقل برای مردان متاهل باید اجباری نباشد یا زمانش بسیار کمتر شود.»
حکایت آخر : بهترین راه حل
طبق پرس و جوی «مردم سالاری» از 150 نفر، بیشتر افراد بهترین راه حل برای حل بحران سربازی را این می دانستند که دیگر اجباری نباشد. در صورتی هم که اجباری بود نظارت بر آن بیشتر شود و هر کسی براساس تخصص خود خدمت خود را بگذراند و البته زمان آن نیز کمتر از دو سال باشد.
گزارش : پرستو بهرامی راد
کد مطلب: 64882
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *