۱۰
جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۷:۵۲
نگاهی به فیلم «روزهای نارنجی»

پرتقال نارس در قاب

ورود زنان به مشاغلی که عموما جامعه آنها را بر عهده مردان قرار داده است، یکی از مضامین تکرار شونده در سینمای ایران است.
پرتقال نارس در قاب
ورود زنان به مشاغلی که عموما جامعه آنها را بر عهده مردان قرار داده است، یکی از مضامین تکرار شونده در سینمای ایران است. عمدتا این قبیل فیلم‌ها قصد آشنازدایی از تعاریف مرسوم شغل اجتماعی زنان را دارند و درام خود را در بستر مواجهه با جهان مردسالارانه شکل می‌دهند. تا جایی که خرده روایت‌ها و شخصیت های فرعی فیلم نیز، حول محور همین موضوع شرح و بسط پیدا می‌کنند. در این میان سوگیری‌ها و جانبداری‌های کارگردان از موقعیت قهرمانان خود که زنان نقش آنها را بر عهده دارند، وجه مشخصه این فیلم‌هاست. «روزهای نارنجی» را می توانیم از این گونه فیلم ها بدانیم؛ فیلم هایی که عموما به دلایل مضمون‌زدگی و جداافتادگی از واقعیت‌های اجتماعی، شعارهایی هستند که فضایی دو قطبی جنسیتی را در دفاع از حقوق زنان تصویر می کنند. اما مسئله مغفول در تحلیل و نقد این گونه فیلم ها، توجه به کم‌رنگ شدن و در مواردی حذف عناصر و المان‌های زنانگی از شخصیتی است که فیلم قصد دارد جامه قهرمان را بر آن استوار سازد. در حالیکه این شیوه از حذف، نه تنها به آشنازدایی از کلیشه‌های مرسوم نقش اجتماعی زن نمی‌انجامد بلکه او را به شخصیتی با کلیشه‌ها و نقش‌های مرسوم مردانه نزدیک می‌کند تا جایی که در مواردی کارکرد نقش او با شخصیت مرد داستان که رُل مقابل اوست، عوض می‌شود. چنانچه در «روزهای نارنجی»  به وجوه متفاوت شخصیت زن به عنوان قهرمانی که می‌خواهد خود را از حصار کلیشه‌های مرسوم رها کند، توجه نمی‌شود. بنابراین در این فیلم با شخصیت‌هایی کلیشه‌ای مواجهیم که به مثابه مهره‌های شطرنج موقعیت آنها در خانه‌های سیاه و سفید زندگی تغییر می کند اما باید همان کنشی که در جایگاه جدید برایشان تعریف شده، از خود بروز دهند. در واقع، همه کنش ها در گفتمان کلیشه دوقطبی جنسیتی شکل می گیرند و  خرق عادتی رخ نمی دهد و شخصیت منحصر به فردی ساخته نمی شود تا از تماشای کنش متقابل او با ساختارها، ایدئولوژی یا تفکری به نقد کشیده شود.
آبان با بازی هدیه تهرانی در فیلم «روزهای نارنجی»، زمام امور یک باغ پرتقال را بر عهده دارد که ظرف مدت کوتاهی باید محصول خود را برداشت و راهی بازار کند اما با مشکلاتی روبروست. در این میان چیدن پرتقال قرار است تبدیل به موقعیت دراماتیک برای رسیدن به موفقیت شخصیت شود.
و حالا در این موقعیت، شخصیت مقابل با بازی علی مصفا، که در اینجا بیش از آنکه منفی باشد، منفعل است، تبدیل به کاتالیزور وجوه مردانه آبان می‌شود. بدین معنا که هر چقدر شخصیت مرد منفعل و بی کارکرد و خنثی به نظر می‌رسد، بنابراین قهرا شخصیت مقابل او باید کنشمند و فعال باشد تا شاید بتوانیم قصه را ادامه دهیم. تعریف فیلم از شخصیت مردانه نسبتا منفی نیز از همان الگوهای کلیشه‌ای پیروی می‌کند.  مردی که به شکل تیپیکال، سودای خیانت را همواره در سر می‌پروراند اما در نهایت مرتکب آن نمی‌شود.
در میان این شیوه از شخصیت‌پردازی و مضمون‌ قابل حدس و کم جاذبه؛ در دو سکانس پایانی، شخصیت منفعل فیلم به یکباره و بدون پیش زمینه‌ای دست به عمل می‌زند و تصمیم به اصلاح امور می‌گیرد. مرد بدون دلیل  ساکش را جمع می کند و قصد جدایی از آبان را دارد. در واقع، از میانه فیلم به بعد مخاطب با سوالات بسیاری روبرو می شود که تا پایان فیلم پاسخی به آنها داده نمی‌شود. حفره‌های متعدد فیلمنامه در نبود شخصیت‌پردازی منطقی و قابل باور، «روزهای نارنجی» را از اثری که قصد دارد واقع‌گرایی را در جزئیات پلان‌های خود دنبال کند، در نهایت به یک فیلم با پایانی سوال‌برانگیز و ناامید کننده و در فضایی سانتیمانتال تبدیل می‌ کند. به یک معنا فیلمساز میوه داستان را نه در موقع مقرر بلکه بسیار زودتر از آن و به روش غیرطبیعی به بار نشانده و سپس می‌چیند. وقتی آبان به همراه همسرش پیت نفت را در دست گرفته و هیزم‌های سوزان برای گرم شدن کارگران را مشتعل می‌سازد، به مانند مضمون فیلم شاید کلیشه‌ای ترین پایانی باشد که بتوان برای فیلم «روزهای نارنجی» در نظر گرفت. به عبارت دیگر، گرمای آتش نارنجی رنگ روزهای سرد زمستان زندگی آنها را دلپذیر کرده اما روشن شدن روابط آنها مانند هیزم‌های خشک باغ پرتقال به یکباره و بیرون از واقعیت‌ مرسوم بر آنها تحمیل شده و مانند عنصری غیر طبیعی بر فیلم الصاق شده است. به گونه ای که مخاطب متوجه شود گرمای سکانس پایانی نه از سوسوی نارنجی پرتقال‌های به ثمر نشسته در میان شاخه‌های درخت، بلکه از نفتی است که یکباره آتش میانه باغ را شعله‌ور می‌کند.
«روزهای نارنجی» به واسطه داستانی که دارد، از لوکیشن چشم‌نوازی بهره‌مند است. کارگردان از این تصاویر زیبا و کارت پستالی باغ پرتقال در لانگ‌شات‌های متعددی استفاده می‌کند؛ که منطقی روایی با مضمون خود ندارد.
از آنجا که فیلم آرش لاهوتی، به روابط، مناسبات و کشمکش‌های اجتماعی و خصوصی شخصیت ها می‌پردازد؛ به نظر می رسد بیشتر باید فیلم در مدیوم‌شات یا کلوزآپ برگزار شود تا لانگ‌شات‌هایی برای گرفتن قاب‌هایی زیبا اما غیر سینمایی، بی کارکرد و ناسازگار با جهان فیلم! ضمن اینکه پتانسیل این فضا و ورود به دنیای کارگرهای فصلی زن که میوه چینی می کنند؛ می‌توانست در جهت کلیت اثر قاب‌هایی پیش برنده را رقم بزند. اما این اتفاق رخ نمی‌دهد و داستان فیلم حتی در خرده روایت‌ها نیز به شخصیت‌ها نزدیک نمی‌شود و تنها در قالب چند موقعیت کوتاه ما را با آنها روبرو می‌سازد. ضمن اینکه این خرده روایت‌ها نه تنها کمکی در پیشبرد موضوع اصلی نمی‌کنند بلکه حذف آنها از فیلم خللی در کلیت آن ایجاد نخواهد کرد و تنها صرف آشنایی با چند شخصیت فرعی و بیان موقعیتی کوتاه از آنها، مطرح شده و سپس کنار گذاشته می‌شوند.
اما آنچه می‌توان در مورد «روزهای نارنجی» نقطه قوت فیلم دانست، حضور موثر و موفق هدیه تهرانی است. نگاه‌های فکر شده و بازی‌ دقیق و منطقی او، همراهی مخاطب را تا پایان با خود حفظ می‌کند و می‌تواند به واسطه حسی که از این شخصیت دریافت می‌کند در برخی لحظات نگران او شده یا با او همذات‌پنداری کند. نقش زنی مستقل و تنها که سرسختانه قصد دارد مسائل زندگی‌اش را با بغضی فروخورده، در سکوت مدیریت کند.
رویا سلیمی
 
کد مطلب: 139313
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *