۱
دوشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۲۱:۵۵

رياضيات،سياست،استقلال و ناسازگاري

عادل تدين‌فر
رياضيات،سياست،استقلال و ناسازگاري
در اين نوشتار قصد داريم تا به مقوله تفاوت بين استقلال و ناسازگاري در عرصه سياست خارجي با توجه به اصول منطقي حاکم که در رياضيات نمود پيدا کرده است، بپردازيم. مهندسين گرامي در دروس مربوط به نظريه احتمال، به استقلال پيشامدها حتماً برخورد کرده‌اند. اما آن‌چه که در اين نظريه آمده، نه تنها يک سري فرمول‌هاي خشک و بي‌روح هستند که از اصولي منطقي هويدا شده در رياضيات، تبعيت مي‌کنند.
زماني مي‌توان از استقلال صحبت به‌ميان آورد که داراي دامنه اشتراکي با هم‌نوعان خود باشد. يعني شرط نخست براي اين‌که عنصر X در جهانِ تعريف‌شده در آن، بتواند مستقل از ديگر عناصر رفتار کند، آن ‌است که با تمامي عناصر ديگر در رابطه اشتراکي باشد. به‌اين معني‌که در رابطه ارتباطات مشخص و معلوم و تعريف‌شده با ديگر عناصر موجود در جهان مذکور قرار بگيرد. شرط دوم و نهايي نيز آن‌ است که بتواند در عين اين‌که در ارتباط با ديگر عناصر است، تصميماتي مستقلانه بگيرد به‌گونه‌اي که سهم خويش را به‌طور کامل از اين رابطه برداشته و تعدي به سهم ديگري ننمايد. ناسازگاري چيزي ديگر است و مفهومي بسيار ساده دارد. همين ارتباط دو عنصر را سازگاري و عدم آن‌ را ناسازگاري مي‌گويند. بنابراين شرط نخست براي استقلال، سازگاري و شرط دوم تصميم مستقلانه است.
اين مفهوم را مي‌توان به جاي‌جاي عرصه جهان هستي تسري داد. هنگامي ‌که X ناسازگاري با عنصري مانند Y دارد، عملاً به‌نوعي خود را وابسته به ساير عناصر کرده است که آن ‌را وابستگي ناشي از ناسازگاري (يا عدم سازگاري) مي‌نامند. چراکه هر کجا Y باشد، X مجبور به عدم اشتراک و ارتباط با او خواهد بود و مسير خود را مجبور است تغيير دهد. همين ‌که حرکت Y، جهت حرکت X را دگرگون مي‌کند، وابستگي X را به تحرکات Y نشان مي‌دهد. در واقع ناسازگاري از نوعي ترس ناشي از ارتباط نشأت مي‌گيرد و عنصر ناسازگار محکوم به داشتن اين نوع ترس است.
شوربختانه در کشور ما، برخي در عرصه سياست خارجه تفاوت اين دو مفهوم منطقي (يعني استقلال و ناسازگاري) را متوجه نشده و گاهي ناسازگاري را به‌جاي استقلال به‌کار مي‌برند. مصداق اين امر برخي از شعارهايي است که عده‌اي سازگاري را معادل شکست يا وابستگي در عرصه سياست خارجه مي‌پندارند. غافل از اين‌که مقدمه پيروزي و دست‌يابي به استقلال، همين داشتن سازگاري و در عين حال با قدرت تصميم گرفتن و حق و حقوق خود را پس گرفتن است. چندي پيش نيز يکي از مراجع ديني که سابقه مطالعات فلسفي و منطقي دارد، به‌درستي فرمودند که مذاکره کنيد و با طرف مقابل دست بدهيد، اما پس از مذاکره تعداد انگشتان دست خود را بشماريد.
بنابراين شرط نخست براي استقلال يک کشور سازگاري با تمامي کشورهاي دنيا است که شجاعت آن کشور را نشان داده و آن ‌را از وابستگي به برخي از کشورها مي‌رهاند. شرط دوم که همان قدرت و عزت يک کشور را مي‌رساند، تصميمات مستقلانه، عدم باج دادن و معامله پاياپاي است که حق و حقوق خود را تمام و کمال بگيرد. هميشه ناسازگاري يک کشور با تعدادي از کشورها، آن کشور را وابسته به ساير کشورها مي‌نمايد.
بنابراين بايد توجه داشت و بسيار دقيق عمل نمود تا ارتباط وسيع ايران با برخي از کشورها، مانند چين و روسيه و ونزوئلا، از روي استقلال و سازگاري باشد و نه از روي ناسازگاري با کشورهاي غربي و آمريکا که اين خود وابستگي ايران را به چين و روسيه و ونزوئلا نشان خواهد داد.
در پايان ذکر اين نکته بسيار حايز اهميت است که هيچ کشوري به‌طور صددرصدي مستقل يا وابسته نيست و در جهانِ واقعيت، منطق اقليدسي (صفر و يکي) در اين زمينه حاکم نخواهد بود. بلکه طيف وسيعي از ميزان استقلال و وابستگي کشورها وجود دارد که پيرو منطق فازي‌اَند و درصدي را از استقلال و وابستگي را بهره برده‌اَند. اگر صفر را وابستگي تام و يک را استقلال تام بناميم، به‌تر است که کشورها به‌سمت و سوي يک حرکت نمايند. هم‌چنين بايد بدانيم که هيچ کشوري به دنبال وابستگي نبوده و همه کشورها و انسان‌ها، به‌طور طبيعي، به‌دنبال استقلال، سربلندي و بالا نگه داشتن پرچم کشور خود هستند. اما روش‌هاي نادرست و غيرعلمي مي‌تواند کشورها را در ورطه وابستگي و محتملاً نابودي هويت‌ها و ارزش‌هاي فرهنگي و جغرافيايي خود قرار دهد.
کد مطلب: 181283
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *