۱
جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۸:۰۹

10 نگاه کوتاه به 10 فیلم سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر

سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر در شرایطی به پایان رسید که برخی فیلمها فراتر از انتظار ظاهر شدند و برخی دیگر، انتظارها را برآورده نکردند.
10 نگاه کوتاه به 10 فیلم سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر
سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر در شرایطی به پایان رسید که برخی فیلمها فراتر از انتظار ظاهر شدند و برخی دیگر، انتظارها را برآورده نکردند. شاید تفاوت مهم این دوره از جشنواره با اغلب دوره های قبلی این بود که مخاطبان، منتظر تماشای یک فیلم ویژه در این دوره نبودند و اغلب کارگردانان صاحب نام هم در آن حضور نداشتند. فیلم کاناپه ساخته کیانوش عیاری که حاشیه ساز شده بود از جشنواره کنار گذاشته شد و کارگردانانی که در سالهای مختلف، اعتبار جشنواره را بیشتر می کردند، همچون داریوش مهرجویی، اصغر فرهادی، ابراهیم حاتمی کیا، کیومرث پوراحمد، تهمینه میلانی، رخشان بنی اعتماد، رضا میرکریمی، احمدرضا درویش، کمال تبریزی، رسول صدرعاملی، مجید مجیدی و ... هم در جشنواره غایب بودند. کارگردانان موفق سالهای اخیر همچون نرگس آبیار و سعید روستایی هم نبودند. اما آنچه حاشیه ساز شد، نه غیبت برخی بزرگان، بلکه برخی اختلافات بر سر داوری ها بود که صدا و سیما و برنامه سینمایی هفت هم آتش بیار معرکه شدند و حاشیه ها را افزایش دادند. داوری ها هم اگرچه در معرفی کاندیداها بی اشکال نبود، اما سیمرغ هایی که به برندگان اعطا شد، اغلب، به کسانی که شایسته بودند اعطا شد تا پرونده این دوره از جشنواره هم بسته شود. آنچه می خوانید مروری بر 10 فیلم از جشنواره سی و پنجم فیلم فجر است. تنها دلیل انتخاب این ده فیلم این است که صرفا فرصت دیدن این فیلمها را داشتم و سعی کردم از منظر یک مخاطب، یافته هایم از این فیلمها را با مخاطبان به اشتراک بگذارم.
اسرافیل، داستانی دیگر از مصائب زنان
آیدا پناهنده کارگردان اسرافیل، پیش از این با نخستین فیلمش ناهید، درخششی دور از انتظار داشت و در جشنواره های بین المللی هم درخشید. هرچند خودش معتقد است مهمتر از دیده شدن در جشنواره های بین المللی، اکران در کشورهای دیگر است که برای فیلم ناهید این اتفاق رخ داد. اسرافیل اما نسبت به ناهید، فیلمی نیست که بتوان آن را قدمی رو به جلو توصیف کرد. ریتم فیلم، کندتر از ناهید است و بازیها نتوانسته اوجی را که در ناهید بود لمس کند. اما فیلمبرداری خوب و تقسیم مناسب داستان به سه بخش، به گونه ای که این تقسیم بندی را مخاطب، پس نزند، نقاط قوت فیلم است. داستان، درباره مصائب دو زن است که هدیه تهرانی در نقش ماهی در مرکز قرار می گیرد و هدی زین العابدین نقش دیگری است که پژمان بازغی در نقش بهروز، نقطه ارتباط آن دو است. مریلا زارعی هم در نقش مادری که مشکل ذهنی پیدا کرده، بازی متفاوتی ارائه داده است. بخش نخست داستان در سوادکوه مازندران و بخش دوم در تهران می گذرد و این دو پاره شدن، در بخش سوم به نتیجه می رسد تا مخاطب در فیلم سرگردان نشود. اما آنچه بیش از نقش آفرینی ها در فیلم آشکار است، تسلط کارگردان بر فضای فیلم است که در ناهید نیز آشکار بود. آیدا پناهنده در هر دو فیلم اثبات کرده که فضای شهرهای کوچک و مشکلات آن برای زنان را می شناسد. این بار نیز گره داستان، اندک اندک باز می شود تا مخاطب را با خود همراه سازد و در این مسیر، فقیم، موفق عمل کرده است. در مجموع، فیلمی قابل قبول و استاندارد از آیدا پناهنده شاهد بودیم اما ضعف هایی هم داشت که نمی توان آن را نادیده گرفت. ضمن اینکه نقش آفرینی هدیه تهرانی به عنوان بازیگر نقش اول زن، چندان چشمگیر نبود که بتوان او را نقطه قوت فیلم دانست. پژمان بازغی هم در ناهید، نقش افرینی بهتری داشت. از کنار قاب های زیبای فیلمبرداری در این فیلم هم نمی توان گذشت و عجیب است که چنین فیلمی حتی کاندیدای سیمرغ بهترین فیلمبرداری هم نمی شود. اسرافیل را می توان یک فیلم قابل قبول ارزیابی کرد که گام بلندی برای کارگردانش محسوب نمی شود.
خوب، بد، جلف؛ یک کمدی فانتزی
انتظار از نخستین تجربه کارگردانی پیمان قاسم خانی، بیش از آن چیزی بود که در خوب، بد، جلف دیدیم. اما با این وجود، قاسم خانی در نخستین کارگردانی خود ناکام نبود و خوب، بد، جلف، از بسیاری از فیلمهای کمدی سینمای ایران، بهتر و قوی تر از آب در آمده است. داستانی جذاب که بازیگرانش بعضا نقش اصلی خود را بازی می کنند، با مخاطب به خوبی ارتباط برقرار می کند. سام درخشانی و پژمان جمشیدی که در سریال پژمان پارتنر هم بودند، در فیلم قاسم خانی عملکرد بهتری داشتند. رضا رویگری، مجید مظفری و مانی حقیقی، اگرچه حضور پررنگی ندارند، اما در نقش خود با اسم واقعیشان باورپذیر ظاهر شده اند. ویشکا آسایش هم عملکرد مثبتی داشته اما حمید فرخ نژاد که کاندیدای سیمرغ هم شد، موفق ترین چهره فیلم قاسم خانی بود. فرخ نژاد نقش یک مامور خوب در مقابل "بد" و "جلف" فیلم، یعنی سام درخشانی و پژمان جمشیدی را به خوبی درآورده و بلاهت آن دو را باورپذیرتر کرده است. اما شاید آنچه در فیلم، باورپذیری فیلم را کاهش داده، فانتزی کار است که تجربه نشان داده مخاطب ایرانی، ارتباط نزدیکی با فانتزی هایی که از واقعیت فاصله می گیرد برقرار نمی کند. طنز گفتار در این فیلم، وقتی به مسایل روز اشاره می کند، بیشتر به دل مخاطب می نشیند، تا قسمتهایی که شاهد فانتزی های اغراق گونه به ویژه در اواخر فیلم هستیم. اگر روندی که در نیم ساعت ابتدایی فیلم شاهد بودیم تا پایان ادامه می یافت، هم جنبه کمدی کار حفظ می شد و هم مخاطب با فانتزی داستان، سرگردان نمی شد. قاسم خانی نویسنده ای است که نبض مخاطب را در دست دارد و با فیلمنامه هایی ماندگار همچون مارمولک، مکس، نقاب، سن پترزبورگ و حتی ورود آقایان ممنوع، انتظار مخاطب را از خود بالا برده است. به همین دلیل است که وقتی پای فیلمی می نشینیم که کارگردان و نویسنده اش، پیمان قاسم خانی است، انتظار اثر شاخص تری داشته باشیم. اما با این وجود، قاسم خانی با فیلمی خوب و خلاقیت هایی همچون پایان بندی متفاوت مخاطب را راضی کرد و از حالا می توان این فیلم را یکی از پرفروش های اکران دانست.
رگ خواب، تجربه تماشای یک فیلم کامل
رگ خواب، فیلمی بود که به من احساس تماشای یک فیلم واقعی را داد. فیلمی که داستانی ساده، یک خط و حتی تا حدی کلیشه ای داشت اما با هنر کارگردانی حمید نعمت الله، به یک فیلم جذاب و پرکشش تا پایان تبدیل شد. رگ خواب را می توان قدمی رو به جلو برای نعمت الله دانست که همچون بوتیک، یک فیلم فوق العاده در کارنامه او محسوب می شود و نسبت به آرایش غلیظ، با توجه به تفاوت ریتم دو فیلم آرایش غلیظ و رگ خواب که اولی ریتمی بسیار تند و دومی ریتمی بسیار آهسته داشتند، پیشرفت کارگردان را نشان می داد. نعمت الله کارگردانی است که در هر فیلم خود، تفاوت در کارگردانی را نشان داده و اگر در بوتیک، همه چشمها را به خود خیره کرد و با بی پولی هم قدم متفاوتی برداشت، با دو فیلم اخیر خود، گامهای بلندی به سوی تکامل برداشته و این، کار نعمت الله را برای فیلمهای بعدی دشوارتر می سازد چراکه انتظار مخاطب از او بالاتر رفته است. جای فیلم رگ خواب، در بین کاندیداهای سیمرغ بهترین فیلم و بهترین کارگردانی خالی بود. موسیقی زیبای سهراب پورناظری با صدای ماندگار همایون شجریان، می توانست برنده جایزه بهترین موسیقی فیلم جشنواره باشد که داوران، آن را ندیدند. در جشنواره سی و دوم هم موسیقی متن آرایش غلیظ از پورناظری و شجریان زیر سایه موسیقی فیلم رستاخیز قرار گرفت و در این دوره هم حق موسیقی فیلم رگ خواب که به خوبی روی آن نشسته بود دیده نشد. بخش مهمی از موفقیت رگ خواب، حاصل نقش آفرینی متفاوت لیلا حاتمی بود که نه تنها نقطه قوت فیلم به شمار می رود، بلکه قدم مهمی رو به جلو برای لیلا حاتمی است. حاتمی در فیلمی که شاید در نیمی از آن به تنهایی بار فیلم را به دوش می کشید و در تمام فیلم حضوری موثر داشت، به حق خود سیمرغ بلورین بهترین نقش اول زن رسید تا جشنواره ای که پوسترش مزین به تصویر پدرش بود، برایش ماندگارتر شود. رگ خواب را می توان بیش از یک بار دید و از دیدن یک فیلم خوب و کامل لذت برد.
زیر سقف دودی، موضوعی بدیع با پرداختی معمولی
پوران درخشنده فیلمسازی است که برای فیلم، رسالتی اجتماعی قائل است و همواره به این رسالت وفادار بوده است. از فیلمهایی همچون رابطه و پرنده کوچک خوشبختی و بچه های طلاق گرفته تا آخرین فیلمش زیر سقف دودی، نقطه مشترکشان پرداخت صریح در یک قالب داستانی به یک موضوع اجتماعی است. نقطه اوج فیلمهای درخشنده را که تاثیر زیادی در بینندگان آن فیلم داشت می توان فیلم "هیس! دخترها فریاد نمی زنند" دانست. اما زیر سقف دودی علیرغم پرداختن به موضوعی بدیع، موفق تر از فیلم قبلی درخشنده نیست. طلاق عاطفی فیلمی است که تاکنون درباره آن فیلمی در سینمای ایران ساخته نشده است. چه درباره طلاق و چه درباره خیانت، فیلمهای مختلفی ساخته شده، اما پوران درخشنده در نگرشی قابل تقدیر، به منشا بخش مهمی از مشکلات جامعه امروزی همچون خیانت و روابط موازی پرداخته که همان طلاق عاطفی است. مریلا زارعی که برای این فیلم جایزه سیمرغ بلورین را دریافت کرد و فرهاد اصلانی، نقش زوجی را که به طلاق عاطفی رسیده اند به بهترین نحو اجرا کرده اند؛ هرچند که مریلا زارعی – شاید به خاطر سهم بیشتری که در فیلم داشته – تاثیرگذاری بیشتری داشته است. اما از کنار نقش آفرینی خوب بهنوش طباطبایی هم نمی توان بی تفاوت عبور کرد. او با بازی خوب خودف نقش خود را باورپذیر کرده و تاثیر مهمی در نمایش دوری نقش اصلانی از سقف دودی خانه داشته است. اما بازی دو بازیگر جوان فیلم فاصله معناداری با بازیگران اصلی دارد و چندان موفق نبوده است. آزیتا حاجیان هم اگرچه به خوبی به ایفای نقش پرداخته اما اشکال فیلم از همین جا که کارگردان، مسایل را به طور مستقیم از زبان روانپزشک مطرح می کند آغاز می شود. شاید تنها نقطه ای که در فیلمهای درخشنده، باورپذیری را سخت تر می کند همین بیان مستقیم یافته های روانشناسی است که در این فیلم از حجم بیشتری برخوردار بود. با این حال، در مجموع زیر سقف دودی را می توان فیلمی قابل قبول، با بازیهای خوب ارزیابی کرد که اگر پرداخت حساب شده تری داشت، می توانست مخاطب بیشتری را به خود جلب کند. هرچند که تداوم پرداخت درخشنده به این موضوعات اجتماعی را قابل تقدیر می دانم.
سارا و آیدا، فیلمی با ریتم خسته کننده
مازیار میری کارگردانی نام آشنا با فیلمهایی ماندگار همچون حوض نقاشی، به آهستگی، کتاب قانون و ... و بویژه سعادت آباد است که در زمان خود، خلاقیتی تازه در داستان و پردازش داشت. پس از حوض نقاشی، فیلمی از او ندیده بودیم و به همین دلیل انتظار از او فیلمی به مراتب بهتر از سارا و آیدا بود که در جشنواره امسال به نمایش درآمد. سارا و آیدا دوستان صمیمی هستند که آبروی یکی از آنها به خطر افتاده و در این مسیر اتفاقاتی عجیب برای آنها رخ می دهد. فیلم از عناصر لازم برای تبدیل شدن به فیلمی جذاب و پرکشش برخوردار است. داستان جذاب و تا حدی معمایی، بازیگران خوبی که در باورپذیر کردن نقشها تاثیر مهمی داشته اند بویژه مصطفی زمانی و غزل شاکری و تا حدی پگاه آهنگرانی، کارگردانی خوب و استفاده مناسب از المان های لازم برای خلق تصاویر و موقعیت های مناسب و ... اما مازیار میری نتوانسته ریتم فیلم را متناسب با سایر موقعیت های فیلم پیش ببرد. فیلم از دقیقه شصت به بعد، افت می کند و نیم ساعت پایانی فیلم، برای مخاطب، جذاب نیست چراکه تقریبا کل داستان لو رفته و جواب نهایی که در لحظه آخر فیلم ارائه می شود، نکته ای نیست که برای مخاطب، تازگی داشته باشد یا غیرمنتظره باشد. اینکه فیلمی که زمانش کمتر از 90 دقیقه باشد، چنین ریتم کسالت آوری داشته باشد، یک عیب بزرگ برای آن است. استفاده از قابلیت های بازیگران هم در سطح مانده است. غزل شاکری که با سریال شهرزاد شهرت یافت و فایل صوتی ترانه ای که خوانده بود در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد، در این فیلم نتوانست خلاقیت خاصی داشته باشد و حتی صحنه های آوازخوانی زیر لب او، به جای آنکه تاثیر مثبتی در مخاطبی که از خواندن او خاطره دارد بگذارد، ریتم فیلم را آهسته تر کرده است. سعید چنگیزیان بهترین بازیگری بود که می توانست نقش مقابل غزل شاکری را بازی کند، اما بازی او به غیر از سکانس پایانی، چندان باورپذیر نبود. در مجموع می توان گفت سارا و آیدا برای مازیار میری، قدمی رو به جلو محسوب نمی شود.
سد معبر، فیلمنامه ای قوی با بازیهای روان
سعید روستایی، کارگردانی که با فیلم ابد و یک روز در جشنواره سی و چهارم فیلم فجر، جوایز را درو کرد، این بار در جشنواره فیلم فجر در قامت نویسنده فیلم سد معبر در جشنواره حضور داشت. فیلمی که محسن قرایی در قامت کارگردان، آن را به خوبی ساخت. شباهتهایی بین داستان سد معبر و ابد و یک روز وجود دارد. داستان خانواده های پایین شهر که برای گذران زندگی با دشواری هایی مواجه هستند و در عین حال، با ماجراهایی مواجه می شوند که برای مخاطب جذابیت ایجاد می کند تا آن را دنبال کند. این شباهتهای دو فیلم ابد و یک روز و سد معبر با یک نویسنده اما دو کارگردان است. خیلی ها تصور می کردند که موفقیت ابد و یک روز، روستایی و قرایی را به سمت ساخت فیلمی مشابه با آن جذب کرده که در نشست خبری فیلم، قرایی این موضوع را رد کرد و دلیل آن را نگارش فیلمنامه سد معبر، یک سال قبل از ساخت فیلم ابد و یک روز دانست. در هر حال، سد معبر زیر سایه موفقیت ابد و یک روز در دوره قبل قرار گرفت چرا که در همان حال و هوا ساخته شده بود و این از بدشانسی قرایی بود. شاید اگر سدمعبر زودتر از ابد و یک روز ساخته می شد، اگر هم نه به اندازه ابد و یک روز، اما بیشتر از آنچه امسال دیده شد، دیده می شد. قرایی متولد ۱۳۶۲ است و سد معبر برای او آغازی خوب بود. فیلمی با داستانی جذاب، فیلمنامه ای قوی و بازیهای بسیار خوب که اگرچه از سیمرغ ها سهمی نداشت، اما فیلمی جذاب است که علیرغم تم جدی و غمگین خود، می تواند در جذب مخاطب هم موفق باشد.
نکته بارز فیلم، بازی بسیار خوب حامد بهداد به عنوان بازیگر نقش اول مرد است. حامد بهداد در سالهای اخیر، در برخی نقشها کلیشه شده اما در این بازی، بلوغ بازیگری خود را به نمایش گذاشت. او یک مامور سد معبر شهرداری است که با مشکلات فراوانی در کار و زندگی خود مواجه است و سعی دارد از راههای میانبر، مشکلات خود را حل کند. فیلمنامه قوی، با نقش آفرینی عالی بهداد، به بهترین نحو با هم ممزوج شده تا حاصل کار، رضایت مخاطب را از کل فیلم و بازی بهداد در پی داشته باشد. نقش های مقابل حامد بهداد، چه کیایی و چه باران کوثری هم تاثیر مهمی در بازی مطلوبتر او داشته اند. هر اشتباهی در داوری های جشنواره امسال را به راحتی فراموش کنیم، کاندیدا نشدن حامد بهداد برای سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مرد را نمی توان فراموش یا حتی هضم کرد. بهداد، بسیار عالی نقش آفرینی کرد و حق او اگر سیمرغ نبود، کانیدا شدن برای دریافت سیمرغ بود که این اتفاق نیفتاد.
سدمعبر، علیرغم در اختیار داشتن فیلمنامه ای قوی، پرکشش و جذاب، بازیهای به ظاهر ساده ای داشت که با هنر و تجربه بازیگرانش، تاثیر فراوانی در برقراری ارتباط ساده و صمیمی با مخاطب داشت و موجب شد مخاطبان فیلم، آن را باور کنند و با بازیگرانش در هر نقشی، مثبت و منفی، همذات پنداری کنند و این موفقیت کمی نیست. سد معبر در جشنواره امسال به حقش نرسید اما امیدوارم توسط مخاطبان، به خوبی دیده شود.
قاتل اهلی و حسرت خاطرات فیلمهای خوب کیمیایی
مسعود کیمیایی کارگردانی است که حضورش و فیلم ساختنش برای سینمای ایران غنیمت است. اما همگان انتظاری به مراتب بیشتر از کیمیایی دارند. کیمیایی، شکست را با فیلم بسیار ضعیف متروپل تجربه کرد و همگان در این دوره در انتظار فیلم قاتل اهلی بودند تا ببینند کیمیایی چه قدمی برداشته که متروپل را بتوان فراموش کرد. حواشی فیلم که حاصل اختلاف تهیه کننده و کارگردان بود از قبل از فیلم آغاز شد. خیلی ها آن را جنگ زرگری می دانستند تا فیلم بیشتر دیده شود. اما کنفرانس خبری فیلم و یارکشی کارگردان و تهیه کننده نشان داد اختلافات جدی تر از آن است که بتوان عنوان جنگ زرگری به آن داد. قاتل اهلی داستانی بسیار خوب داشت که در تبدیل شدن به فیلمنامه و سپس فیلم، این داستان قوی به فیلمی ضعیف بدل شد. داستان مردی که نماد یک مرد قدرتمند در نظام جمهوری اسلامی است، متدین و مذهبی است، از مفاسد مالی و زالوصفتی ها در نظام ناراحت است – برگردید به صحنه انداختن زالو به بدن با رنگهای قرمز در صحنه – و برایش پاپوش دوخته اند، وقتی با داستان عشقی دخترش با پسری که خواننده است و از خانواده ای مخالف با مواضع رسمی نظام خارج شده، آنقدر جذاب هست که بتوان فیلمی ماندگار و پرفروش از آن ساخت. اما فیلم وقتی از نیم ساعت اول می گذرد، تبدیل به فیلمی کم کشش، با دیالوگ های بعضا مضحک می شود که حتی بازی خوب پرویز پرستویی هم نمی تواند آن را نجات دهد. پرستویی در این فیلم، نقش های خود در فیلمهای ابراهیم حاتمی کیا را تکرار کرده و این نمی تواند جذابیت تازه ای به مخاطب ارائه دهد. پولاد کیمیایی بازیگر خوبی است اما حواشی این فیلم که به سود او نبود، چندان هم پربیراه نبود. صحنه های خوانندگی پولاد در این فیلم به مراتب بیش از حوصله مخاطب بود. نمی شد او را از فیلم حذف کرد، اما صحنه های حضور او را می شد کم کرد. دیالوگ های رد و بدل شده بین او و پگاه آهنگرانی هر چه از فیلم می گذشت، مضحک تر می شد و به جای القای حس عشق و علاقه، حس خنده را به مخاطب القا می کرد. نیم ساعت پایانی قاتل اهلی، یکی از بدترین تجربه های کارگردانی مسعود کیمیایی بود که مملو از صحنه های غیرمنطقی بود. شاید تنها نقطه های مثبت فیلم که تا حدی فیلم را نجات دادند صحنه های بازی دو بازیگر بود : حمیدرضا آذرنگ که نقش کوتاهی در فیلم داشت، چنان تاثیرگذار هنرنمایی کرد که مخاطب را تحت تاثیر قرار داد. و از او بهتر، امیر جدیدی بود که یک تنه بار فیلم را به دوش کشید. جدیدی بهترین بازیگر قاتل اهلی بود و قرار نگرفتنش در بین کاندیداهای بهترین بازیگر مرد، عجیب بود. کیفیت بازی امیر جدیدی بسیار بالاتر از برخی کاندیداهای سیمرغ بود و قاتل اهلی را به فیلمی قابل تحمل تبدیل کرد. در مجموع، قاتل اهلی تجربه ضعیفی از مسعود کیمیایی بود که اگرچه حواشی آن بسیار زیاد بود، اما این حواشی نمی تواند ضعف های فیلم را پوشش دهد. ای کاش و ای کاش، مسعود کیمیایی بیش از این خاطرات خوبمان از فیلمهای بزرگش را خدشه دار نکند. انتظار ما از کیمیایی بسیار بالاتر از قاتل اهلی است.
گشت ۲، طنزی بدون قوام فیلمنامه
گشت ارشاد ۱ ساخته سعید سهیلی با بازی حمید فرخ نژاد، ساعد سهیلی و پولاد کیمیایی، فیلم تقریبا خوبی بود. اما گشت ۲، اگرچه طنزی پررنگتر از گشت ارشاد ۱ داشت، اما فیلمنامه اش چندان قوام ندارد و تنها متکی به ظنزش باید امید به فروش داشته باشد. بازی حمید فرخ نژاد در این فیلم بهتر از گشت ارشاد ۱ بود اما بازیگران فیلم، در فیلمنامه بی در و پیکر، گم شده بودند. ۴ بازیگر زن که همسایه مردان فیلم بودند، می توانستند نقش پرنگتری در فیلم داشته باشند و فیلم را از این از هم گسیختگی نجات دهند، اما آنها هم در فیلم حل شدند و آنچه از گشت ۲ باقی مانده، ملغمه ای از طنز و بازیهای تقریبا خوب سه بازیگر اصلی فیلم – فرخ نژاد، ساعد سهیلی و پولاد کیمیایی – است و دیگر هیچ. گشت ۲ نمی تواند کار مثبتی در کارنامه سعید سهیلی باشد که با نخستین فیلمش – مردی شبیه باران – توجه منتقدان و مخاطبان را به خود جلب کرد اما پس از آن فیلمهای متوسطی ارائه داد. سهیلی اگر گیشه را هدف گرفته، مایه های طنز و شوخی های کلامی و گفتاری گشت ۲ به حدی هست که بتواند در این مسیر موفق شود. حمید فرخ نژاد وزنه سنگینی برای فیلم سعید سهیلی است که نقش را به بهترین نحو ایفا کرده است. اما صحنه هایی مثل کشتی کج یا صحنه های انتهایی فیلم، آنقدر اغراق شده و غیر قابل باور هست که نتواند مخاطب را راضی کند و در انتهای فیلم، اگرچه مخاطب شاید از اینکه با دیدن این فیم شاد شده و خندیده، اما قطعا با رضایت سالن سینما را ترک نخواهد کرد. گشت ۲ ، هم از پتانسیل بازیگران خوب، هم از طنز جذاب برای مخاطب عام و هم موسیقی و فیلمبرداری خوب برخوردار است و اگر فیلمنامه قوی تر و باورپذیر تر و ملموس تری داشت، می توانست موفقیت بیشتری از آن کارگردان کند. گشت ۲، در خوشبینانه ترین حالت، مجموعه صحنه های طنزی است که بدون هیچ منطقی، صرفا به خاطر مشترک بودن بازیگران، به یکدیگر پیوند خورده است و این نمی تواند یک فیلم با تعریف معمول آن باشد.
نگار، تجربه ای از خلاقیت های جدید
رامبد جوان، با ساخت نگار، همسرش نگار جواهریان را به عنوان نقش اول فیلمش انتخاب کرد و این انتخاب درستی بود. چراکه یکی از مهمترین نقطات قوت فیلم را می توان بازی متفاوت نگار جواهریان دانست که در این فیلم از کلیشه زنان منفعل و محدود در چارچوب خانه خارج شده و زنی پرشور را که به دنبال احقاق حق خود است به خوبی به تصویر می کشد. در بین کاندیداهای بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره امسال، یکی دو نفری بودند که می توانستند جای خود را به نگار جواهریان بدهند. اما صرفنظر از این بخش، نگار فیلمی نیست که بتواند رضایت مخاطب را به خود جلب کند. بازیها – به غیر از نگار جواهریان – به شدت تکراری و کلیشه ای است. محمد رضا فروتن و حتی آتیلا پسیانی و مانی حقیقی در همان قالب های قبلی و خود مانده اند و چهره تازه ای از آنها نمی بینیم. بازی فروتن حتی در برخی سکانس ها ذوق مخاطب را کور می کند که البته این اشکالی است که در سالهای اخیر، گریبانگیر فروتن با نقش های تکراری شده است. کارگردانی رامبد جوان، خلاق و متفاوت است اما این خلاقیت و پرهیز از ارائه داستانی تک خطی، به سرگردانی مخاطب منجر شده و قطعا در گیشه، فیلم موفقی نخواهد بود. برخی خلاقیتهای او از جمله خیال پردازی ها، استفاده مناسب از جلوه های تصویری و حتی افکت های صدا، بسیار بدیع است که در سینمای ایران کمتر استفاده شده اما نکته اینجاست که این خلاقیتها در خدمت فیلم قرار نگرفته و گاه، فیلم در خدمت آنهاست. باورپذیری برخی صحنه ها کمتر از حد انتظار است و این نمی تواند برای مخاطب عام چندان جذاب باشد. آخرین فیلم رامبد جوان، ورود آقایان ممنوع بود که نه تنها در زمان خود اتفاق جدیدی در عرصه فیلم های کمدی محسوب می شد، بلکه هنوز هم برای مخاطبان جذابیت دارد. با چنین رویکردی، فیلم نگار را نمی توان تجربه موفقی از رامبد جوان دانست. او تلاش کرده با برخی خلاقیتها، تجربه تازه ای ثبت کند که اگرچه تا حدی موفق بوده، اما این خلاقیتها فیلم نگار را به بلوغ نرسانده است.
ویلایی ها، صحنه هایی باورپذیر از جنگ
ویلایی ها نخستین تجربه کارگردانی منیر قیدی است تا یک کارگردان زن دیگر به سینمای ایان اضفه شود و این را می توان به فال نیک گرفت. در سالهای اخیر تعداد کارگردانان زن سینمای ایران بیشتر شده و این در تغییر نگرش سینمای ایران می تواند موثر باشد. کمااینکه نگرش یک کارگردان زن مثل نرگس آبیار به جنگ، فیلم ارزشمند شیار ۱۴۳ را آفرید یا نگرش منیر قیدی به جنگ، حاصلش فیلم باارزش ویلایی ها بود. البته منیر قیدی در کنفرانس خبری فیلمش، خود را کارگردان فیلم اولی ندانست و گفت که در بیش از ۲۰ فیلم منشی صحنه بوده که کار دشواری است و بنابراین به خوبی با فضای سینما آشناست. برای این فیلم هم سه سال تحقیق کرده و پیش تولید آن همین مدت به طول انجامیده که البته این ادعا، با حاصلی که از فیلم شاهد هستیم تطابق دارد. ویلایی ها درباره حضور خانواده تعدادی از فرماندهان جنگ هشت ساله در ویلاهای به جای مانده از فرانسوی ها در اندیمشک است که در آنجا ساکن می شوند تا همسران و پدران خود را ببینند. اما همین ویلاها، ما را به بطن نقش زنان در پشت جبهه می برد. بازی روان طناز طباطبایی و پریناز ایزدیار در ویلایی ها، با دو نگرش متفاوت به جببه و جنگ، به باورپذیر کردن فیلم کمک کرده است. ثریا قاسمی در نقش مادر یکی از جبهه رفته ها که با عروس و دو نوه اش به ویلاها آمده، یکی از بهترین نقش های خود را ایفا کرده که به حق برای آن سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل را دریافت کرده است. ویلایی ها نگرانی زنان و کودکان را در پشت جبهه در انتظار خبر بازگشت یا خبر شهادت همسران و پدران خود به خوبی نشان می دهد و به باور مخاطب می نشیند. اگرچه ریتم فیلم اندکی کند است اما تعلیق فیلم و انتظار مخاطب برای سرنوشت همسران ویلایی ها، کشش لازم را برای مخاطب ایجاد می کند. موسیقی پایان فیلم با صدای کویتی پور به خوبی روی تیتراژ نشسته و در مجموع، مخاطب از تماشای این فیلم راضی می شود. ویلایی ها فیلم خوبی بود ولی شاید منیر قیدی به عنوان یک کارگردان فیلم اولی، باید سعه صدر خود را در قبال داوری ها بالاتر ببرد.
حمیدرضا شکوهی/مردم سالاری
کد مطلب: 66614
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *