۰
چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۱ ساعت ۰۸:۲۳

فلاحیان به دنیای مجازی پیوست

 روزنامه اعتماد نوشت:
علی فلاحیان، وزیر اطلاعات دولت سازندگی و رییس «جبهه اصولگرایان مترقی»، یک سایت خبری – تحلیلی با آدرس http:/www. fallahian. ir راه‌اندازی کرد.
فلاحیان اکنون در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم، برای تبیین نظراتش درباره مسائل مهم روز در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی اقدام به راه‌اندازی سایتی کرده است. وزیر اسبق اطلاعات در ایام انتخابات مجلس هشتم، تشکلی را تحت عنوان «جبهه اصولگرایان مترقی» تاسیس کرد و خود نیز دبیرکلی آن را بر عهده داشت.علی فلاحیان هنوز خبر یا تحلیلی را در سایتش قرار نداده اما در بخش زندگینامه‌اش آمده: «سال ۱۳۲۸ صدای کودکی‌اش در خانه‌یی روشن به نور معرفت خورشیدوار پیچید. در خردسالی با صلابت آیه‌های قرآن آشنا شد و همین بود که نیت خدمت در شهری که بعدها بنای آبادی‌اش از همت او آباد شد را پایه‌ریزی کرد.در همان گرمای سوزان بود که حرارت عشق را در محفل درس اساتیدی چون نواب‌صفوی، مفتح، بهشتی، خزعلی، وحیدخراسانی و مکارم‌شیرازی به سینه خود منتقل کرد مشتاق‌تر شد، قلبی که در پی معرفت بود و این سرآغازی گشت برای هجرت به سوی علم و اجتهاد. بهشت را در نگاه شهید بهشتی دید و نوای تکبیر قدسیان را از محضر شهید قدوسی آموخت. آنگاه و این نوا در او تاثیر فراوانی گذاشت که چون پرستویی عاشق همیشه در سفر باشد از دام مکاران. حضورش پرشور بود، دو مرتبه در خروش زنده‌رود به اسارت کوردلان بی‌صفت دربند شد.آتش سوزان سینه‌اش خاموش نشد و شعاعش فراتر رفت. بهار انقلاب را با پیر فرزانه عشق همنوا شد و سرمشق خدمت از او گرفت، به خوزستان بازگشت به یاد روزهای نوجوانی و عهدی که با خود بسته بود. مسوولیت تاسیس حزب جمهوری اسلامی بر عهده‌اش نهادند. همزمان حاکم شرع شد آن مرد دلسوخته چرا که نام با شهر نمی‌خواند. نیت کرد که آبادش کند آبادان غیور را. حاکم شرع بود و مسوول کمیته انقلاب اسلامی چون عده کثیری زیر سرپناه نگاهش آرامش خاطر پیدا کردند و خانه‌دار شدند. مسوول بنیاد مسکن هم شد به تدبیر دکتر بهشتی. همزمان با خدمت اشارات، بدایه‌الحکمه و نهایه‌الحکمه فلسفه شرق و غرب را آموخت، شد مجتهدی دلسوخته. جنگ شد، لباس رزم پوشید تا از اندیشه‌اش حمایت کند. آبادانی که در ذهن او بود در آستانه ویران قرار گرفت، ایستاد، مقاومت کرد پا به پای جوانان شهر، تمام وجودش می‌سوخت چون آبادان در آتش بود. بدون وقفه ایستاد، در ساحل رودخانه بهمن‌شیر کنار روستای (چوُعبدِه) اقدام به احداث پلی ارتباطی بین دو طرف رودخانه کرد به امید اینکه این پل شهر آبادان را از حصر خارج کند و چه زیبا اندیشید، دور نبود روزی که جوانان ازروی این پل گذشتند و آبادان آزاد شد. در جبهه خط مقدم همدوش سنگرنشینان بود. فرمانده کل کمیته انقلاب اسلامی شد. بدین‌وسیله مسوولیت حفاظت از فرزندان و همسران و مادرانی را بر عهده گرفت که عزیزان‌شان در خط مقدم سلاح به دست گرفته بودند برای پاسداری از این مرز و بوم. چه باید می‌کرد؟ جز شب‌زنده‌داری. خانواده‌اش را نمی‌دید چون خانواده‌های بسیاری حضورش را نیازمند بودند. به سبب شایستگی‌های فراوان قائم‌مقام دادستان انقلاب شد. امام عارفان، پیر دلسوختگان وی را بسیار ستایش می‌کرد و او را با حفظ سمت نخستین دادستان ویژه روحانیت کرد. امام در حکم وی چنین نوشتند: «از آنجا که جنابعالی با فعالیت‌های ضدانقلاب در هر صورت و لباس آشنایی دارید بجاست تا بر طبق موازین شرع مقدس به جرائم روحانی‌نمایان و دین به دنیافروشان رسیدگی نمایید.»و چه زیبا دست‌های مراد خویش را بوسید و اطاعت امر کرد، چون او خواسته بود: «تا بدون در نظر گرفتن فشارهای جانبی از طرف هر شخص و شخصیت به وظیفه خطیر خود با کمال دقت و قاطعیت عمل نمایید.»کوله‌بار تجاربش بسیار سنگین بود، عرصه عرصه خدمتی بزرگ‌تر شد... خواستند از او که در هیات دولت وظیفه حفاظت از همه باورها را بر عهده بگیرد، قبول مسوولیت کرد. چه طعنه‌ها که بر او نزدند و چه بسیار قصد آزرده کردن خیالش را داشتند ولی او یک چهره داشت و یک اندیشه. چه خوب می‌دانست به چه کسی توسل کند. یادش بود منافقان در مشهد و باختران از حضورش هراسان بودند و هنوز به خاطر دارند در یک شبانه‌روز چهل خانه از خانه کفار را درهم ریخت. امروز آمده بودند تا انتقام گذشته را بگیرند، اینها همان‌هایی بودند که فلاحیان را مانعی در راه نیل به مقاصد شوم خویش می‌دانستند، باید انتقام می‌گرفتند؟! و او آگاه بود از مکر مکاران. یادش بود در باختران با گلوله به مقابله آمدند و یک روز در مشهد و... امروزهم با نیش قلم بسیار علیه او قلم زدند. چون نقطه ضعف نداشت دست به دامن افترا شدند ولی او خسته نمی‌شد پاسخش لبخند بود هر چند خشمگین توصیفش می‌کردند چون هدف داشت به طعنه نمی‌اندیشید.
مکروا و مکر‌الله و‌الله خیر الماکرین
کد مطلب: 10962
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *