۰
شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۳۴

موازنه مثبت یا منفی در عرصه سیاست خارجی

محمد آخوندپور امیری*
سیاست خارجی دولت ها همواره عرصه تعاملات، گفتگوها، تعارضات و گاهاً تنش هایی است که هرکدام می تواند فصل جدیدی را در مناسباتِ میان آنها رقم بزند.
موازنه مثبت یا منفی در عرصه سیاست خارجی
سیاست خارجی دولت ها همواره عرصه تعاملات، گفتگوها، تعارضات و گاهاً تنش هایی است که هرکدام می تواند فصل جدیدی را در مناسباتِ میان آنها رقم بزند. شکل گیری آن، خود معلولِ علل و عوامل گوناگونی می تواند باشد که از آن جمله می توان به نحوه تکامل هویت ملی، منافع ملی، ارزش ها و هنجارها اشاره نمود. واقع گرایانی مانند مورگنتا معتقدند آنچه که در عرصه سیاست خارجی کشورها از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است، حفظ موازنه قوا و کسب حداکثر قدرت نظامی می باشد که خود تامین کننده امنیت و منافع ملی کشورها می باشد.
در آن سوی میدان، متفکران آرمان گرا معتقدند سیاست خارجی باید عرصه همگرایی و ایجاد فضایی جهت بسط و گسترش صلح دموکراتیک باشد. چرا که با رشد روزافزون اهمیت مسائل اقتصادی و درهم تنیدگی این موضوعات، هیچ دولتی برای آغاز یک جنگ تمام عیار به پای میز مذاکره نمی رود و به گفتگو نمی پردازد و مردم کشورها نیز برای انتخاب یک سیاستمدار جنگ طلب به پای صندوق های رای نخواهند رفت.
همچنین در میان نحله های فکری مختلف در عرصه روابط بین الملل، متفکران نئولیبرال و نئو واقع گرایی قرار دارند که معتقدند با وجود آنکه دولت ها، همچنان مهمترین بازیگر عرصه سیاست خارجی و روابط بین الملل می باشند، اما ظهور نهادها و سازمان های فروملی، فراملی و بین المللی، خود زمینه کنشگری تک بعدی دولت ها را تعدیل نموده و درحال حاضر ما شاهد و ناظر تعدد بازیگران، هم در عرصه سیاست داخلی و هم در عرصه سیاست بین الملل می باشیم.
متفکران مکتب سازه انگاری نیز معتقدند که دو دسته هنجارهای بین الاذهانی در شکل گیری هویت کشورها نقش تعیین کننده ای داشته و دارند. اول هنجارهایی که در سطح نظام بین الملل به موقعیت هژمونیک (برتری) دست یافته اند که دولت ها موظف به رعایت آنها می باشند و دوم هنجارهای داخلی کشورها که برآمده از فرهنگ سیاسی، روند جامعه پذیری، دموکراتیزه شدن، نظام ارزش ها، باورها، انگارها و تجربیاتِ تاریخی آنها می باشد. طبیعتاً در عرصه تعاملات بین المللی هردو دسته از هنجارها، بر سطح تعاملات بین المللی میان دولت ها تاثیر گذار خواهد بود.
با این مقدمه در یک سیر تاریخی و بررسی مکاتب بین المللی، گریزی به عرصه سیاست خارجی کشور خودمان خواهیم زد. بر کسی پوشیده نیست که همواره یکی از چالش های دولتمردان و نخبگان عرصه سیاست، نحوه تعامل مجموعه حاکمیت با دولت های جهانِ شرق و غرب بوده و هست. اگر گذری کوتاه به تاریخ کشور خود بیاندازیم، شاید بررسی عرصه سیاست خارجی دولت دکتر محمد مصدق و همچنین دولت های بر سرکارآمده در دوران حکومت پهلوی دوم نمونه ای از تعارض دیدگاه ها و اتخاذ سیاست های متفاوت و رویکردهای بعضاً متعارض در تعاملات بین المللی با دیگر کشورها باشد. از کلید واژگانِ «استقلال و آزادی، منافع ملی و ملی گرایی» بعنوان مهمترین انگاره های گفتمانی دولت دکتر مصدق (در عرصه سیاست خارجی) یاد می شود. اسطوره های «ملی کردن صنعت نفت»، «آزادی و اصلاح انتخابات»، «دستیابی به اصول مشروطیت و آزادی» و «اجرای اصول موازنه منفی در سیاست خارجی» در شناخت سیاست مصدقی از اهمیت وافری برخوردار است. دکتر مصدق همواره معتقد بود که در عرصه مناسبات بین المللی، دولت های خارجی می بایست حقوق ملت ایران و شان و منزلت تک تک مردم این سرزمین را به رسمیت شناخته و از موضعی برابر و سرشار از احترام، بدنبال برقراری مناسبات با دولت ایران باشند. تاکید بر پیگیری سیاست موازنه منفی از سوی دولت مصدق، حاکی از عدم رجحان، برتری و تقدم یکی از دو بلوک شرق و غرب در عرصه سیاست خارجی دولت ایران می باشد. مصدق همواره تاکید می نمود که دیگر قرار نیست برای دفع توطئه های جهانِ شرق دست به دامان غرب، و یا برای مصون ماندن از توطئه های غرب، دست یاری به سوی شرق دراز کنیم.
اما درست پس از سقوط دولت دکتر مصدق و بعد از آن کودتای ننگین 28 مرداد، محمدرضا شاه پهلوی علناً اعلام نمود که سیاست موازنه منفی دیگر جایی در عرصه سیاست خارجی ایران نخواهد داشت و سیاست موازنه مثبت جایگزین آن خواهد گردید. در همین راستا، نظام پهلوی علناً به سوی جهانِ غرب گرایش یافت و در یک عرصه تعاملات نابرابر، شیفتگی خود نسبت به جهان غرب را به گرایش به سوی شرقِ کمونیست ترجیح داد. او همواره از خطر خیانت کمونیست ها و ایادی آنها در ایران با دیدی سراسر خشم و نفرت سخن می گفت و نهیبِ خطرات این توطئه ها را بارها و بارها در سخنرانی های خود گوشزد می نمود. بهرتقدیر جهان غرب، به خصوص ایالات متحده آمریکا نیز با تقویت بنیان های ارتش شاهنشاهی، سعی نمود نقش ژاندارم منطقه را به ایران بسپارد و بعنوان سدی در برابر رشد، نفوذ و گسترش کمونیسم از آن بهره های لازم را ببرد. مواجهه دکتر مصدق با غربِ فلسفی با رویکردی همدلانه و همگرایی صورت می گیرد، اما در جبهه مقابل و در مواجهه با غربِ سیاسی، با توجه به اهمیت و ارزش عناصر گفتمانی، همچون استقلال، آزادی و منافع ملی، سیاست دکتر مصدق وجهی واگرایانه و انتقادی پیدا می کند. اما در آن سوی میدان، حکومت پهلوی دوم در هر دو وجه فکری- فلسفی و سیاسی، همگراییِ همدلانه ای را با جهانِ غرب نشان می دهد و هیچ گونه وجه تمایزی بین آنها قائل نمی شود.
بازخوانی حوادث و رویدادهای تاریخی در عرصه سیاست خارجی کشورمان باعث گردید که چالش عمده دستگاه دیپلماسی و خردورزان آن در طولِ بیش از چهار دهه گذشته نیز مبتنی بر این اصل قرار گیرد که در تقابل با دو جهان غرب و شرق چه سیاست یکدست و یکنواختی را باید اتخاذ نمود؟ طبیعی است که در دهه اول انقلاب، این عرصه تعاملات چندان دوستانه و مبتنی بر اعتماد دوسویه نبود. اما پس از اتمام جنگ هشت ساله و ضرورت بازسازی کشور، با اولویت قرار گرفتن مسائل اقتصادی، یکی از اهرم های مهم و لازم در این جهت، بهبود سطح روابط تجاری-اقتصادی با جهان غرب بود. همین سیاست نیز در دولت اصلاحات نیز (البته با تاکید بر مقوله های فرهنگی و گفتگوی تمدن ها) به شکلی دیگر دنبال گردید. اما پس از روی کار آمدن دولت های نهم و دهم، یکبار دیگر نگاه و تعامل با جهان غرب با انبوهی از تردید، تنش و پرسش های بسیاری همراه گشت؛ به شکلی که دولت محمود احمدی نژاد، سیاست میل به سوی جهان شرق و آمریکای لاتین را به گرایش به سوی جهان غرب ترجیح داد. همچنین اوج گیری تنش مناسبات میان دولت ایران و کشورهای اروپایی و آمریکا که خود ناشی از چالش پرونده اتمی ایران و صدور قطعنامه های متعدد علیه ایران بود، در تیرگی سطح روابط ایران با جهان غرب افزود.
به هرترتیب همان گونه که می توان مشاهده نمود عرصه سیاست خارجی ایران، هیچ گاه در مواجهه با جهان غرب و شرق رویه ای ثابت و یکسویه نداشته است. نباید از نظر دور داشت که بدعهدی های گذشته این دولت ها نیز در عدم شکل گیری ذهنیتی مثبت و میل به اتخاذ یک رویه مشخص از سوی نخبگان و دستگاه دیپلماسی کشور نقش مهم و اساسی داشته است. حال پرسش بنیادین امروز و پس از سپری نمودن قریب به هفتاد سال از سرنگونی دولت دکتر مصدق این بوده و هست که در مواجهه با دو جهان غرب و شرق، اتخاذ سیاست موازنه منفی ما را بیشتر رهنمونِ مسیر سعادت خواهند نمود و یا اتخاذ سیاست موازنه مثبت؟ شاید بهره گیری از تجربیات تاریخی گذشته، ما را به سوی اتخاذ یک سیاست تلفیقی و با توجه به نحوه تعامل و ادبیاتِ رفتاری دولت های غرب و شرق سوق دهد.
جواب این سوالات و دهها سوال دیگر هرچه که باشد نباید از نظر دور داشت که به همان اندازه که ره آورد امروزینِ عرصه تجربیاتِ تاریخی و سیاست ورزی کشورمان سرشار از اندوخته های گران مایه می باشد؛ در همین مقیاس (و شاید بیشتر)، دولت های قدرتمند و ثروتمند جهان غرب و شرق، با رویکردی انتقادی نسبت به گذشته و بهره گیری از اشتباهات تاریخی خود در مواجهه با کشورهای خاورمیانه ای، جهان سومی و آسیایی، در سیاستهای سلطه گرایانه گذشته خود بازنگری های جدی و اساسی را اتخاذ نموده اند.
*کارشناس ارشد علوم سیاسی
 
کد مطلب: 156453
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *