۰
شنبه ۲۵ تير ۱۴۰۱ ساعت ۲۲:۱۴

ارتقا‌ی جایگاه آموزش‌ و پرورش، راه نجات کشور

منصور فرزامی
ارتقا‌ی جایگاه آموزش‌ و پرورش، راه نجات کشور
با توجّه به سخنان رئیس مجلس شورای اسلامی در نخستین کنگره‌ معلمّان انقلاب اسلامی به چندنکته اشاره می‌شود: نخست- به‌عنوان یک اصل منطقی، همان گونه که قالیباف تصریح کردند باید گفت: «اگر آموزش‌وپرورش، اولویت باشد، کشور به ریل برمی‌گردد.» و‌ نیز در باور قلبی معرفتی هر ذهن هشیاری است که مشکل کشور «ناکارآمدی مدیریّتی است نه بی‌پولی» نگارنده در یادداشت هفته‌ پیش در همین ستون به ضعف مدیریّتی در کشور و تنازل مدیریت از آغاز انقلاب تاکنون، اشاره کرده بود و دلیل هم وضع موجود کشوری است که ۱۰ درصد ثروت جهان را داراست اما فقط یک درصد نفوس جهان در آن زندگی می‌کنند. آیا این وضع موجود، به‌غیر از ضعف شدید و ناکارآمد مدیریّت کشور چیز دیگری می‌تواند باشد؟ و‌ آیا نگاه ‌ما و هر که‌ از آموزش‌وپرورش سخن می‌گوید، شعاری و از نوع بگو و بگذر و درست همان حرف‌ها و نگاه‌ها به امثال روز معلّم نیست؟ ما اگر آلمان و ژاپن نمی‌شویم به دلیل آن که آن نگاهی که «مرکل» در پاسخ به پزشکان درباره معلمان گفت نداریم؛ و به دلیل آن‌که آن ثبات مدیریت در آموزش‌وپرورش ژاپن، روال ما نیست وگرنه در یک روال باثبات مگر می‌شود طی ۱۶ سال به‌طور متوّسط هر ۲۰ ماه یک وزیر جابه‌جا شده باشد. آیا همین وزیران از خانه‌ ملّت رای اعتماد نگرفته‌اند؟ سوال اینجاست که اگر اهلیّت نداشته‌اند چرا به آنان رای اعتماد داده ‌شده و اگر داشته‌اند به چه سبب می‌بایست جابجا شده باشند؟
پرسش این است که چرا باید معتقد به تفکّر مخّرب «یک بام و دو هوا» باشیم؛ گروهی را به‌عنوان معلمان انقلاب اسلامی در کنگره بپذیریم امّا آن دیگران را به جرم خواست‌های صنفی و احقاق حق حقوقی خود، پیش چشم شاگردان‌شان روی زمین بکشیم و به زندان‌شان ببریم. چنین تناقضی چگونه قابل‌ توجیه است آن‌ هم معلمّانی که قانع‌ترین، نجیب‌ترین، صبورترین وآگاه‌ترین طبقه اجتماعی‌اند و خود و اسلاف‌شان حقّی عظیم در انقلاب و حفظ آن داشته و دارند و درعین‌حال و درعین شخصیّت دین معرفتی، فقیرترین قشر جامعه‌اند. صاحب این نوشتار نه سابقه‌ خدمتی ۴۰ ساله، بلکه بیش ‌از نیم‌قرن از دبستان تا دانشگاه، تدریس کرده و سال‌ها در روزنامه‌های مختلف قلم زده و نیز محرومیّت‌ها را با تمامی وجود، خود و خانواده‌اش، ملموس تجربه کرده‌اند! با ۱۰ درصدی که مزید لطف و امتنان از دولت سیزدهم است!
جناب قالیباف در کشوری که مدارس و دانشگاه‌ها و مؤسسه‌های علمی‌اش، در بهترین و شایسته‌ترین و هنری‌ترین بناها مستقر نباشند و درصد بسیاری از مدرسه‌هایش قابل تخریب باشد و دانش‌آموزان سقف مطمئنی بالای سر نداشته باشند چگونه ممکن است که روزی در پی احراز مسند معلّم خود برآیند؟
در اینجا جای سوال است از آن مسئولانی که معلّمی را به‌عنوان شغل انبیا بر زبان می‌آورند امّا فرزندان خود را به معلّمی نمی‌فرستند در عوض آقازاده‌ها، به‌جایی می‌روند که پول و رفاه توامان باشد؟ اگر غیر از این است آمار بدهند که این به کسوت شریف معلّمی در آمده‌ها از چه سنخ، صنف و خانواده‌هایی هستند.
با توجّه به سخنان رئیس مجلس شورای اسلامی در نخستین کنگره‌ معلمّان انقلاب اسلامی به چندنکته اشاره می‌شود: نخست- به‌عنوان یک اصل منطقی، همان گونه که قالیباف تصریح کردند باید گفت: «اگر آموزش‌وپرورش، اولویت باشد، کشور به ریل برمی‌گردد.» و‌ نیز در باور قلبی معرفتی هر ذهن هشیاری است که مشکل کشور «ناکارآمدی مدیریّتی است نه بی‌پولی» نگارنده در یادداشت هفته‌ پیش در همین ستون به ضعف مدیریّتی در کشور و تنازل مدیریت از آغاز انقلاب تاکنون، اشاره کرده بود و دلیل هم وضع موجود کشوری است که ۱۰ درصد ثروت جهان را داراست اما فقط یک درصد نفوس جهان در آن زندگی می‌کنند. آیا این وضع موجود، به‌غیر از ضعف شدید و ناکارآمد مدیریّت کشور چیز دیگری می‌تواند باشد؟ و‌ آیا نگاه ‌ما و هر که‌ از آموزش‌وپرورش سخن می‌گوید، شعاری و از نوع بگو و بگذر و درست همان حرف‌ها و نگاه‌ها به امثال روز معلّم نیست؟ ما اگر آلمان و ژاپن نمی‌شویم به دلیل آن که آن نگاهی که «مرکل» در پاسخ به پزشکان درباره معلمان گفت نداریم؛ و به دلیل آن‌که آن ثبات مدیریت در آموزش‌وپرورش ژاپن، روال ما نیست وگرنه در یک روال باثبات مگر می‌شود طی ۱۶ سال به‌طور متوّسط هر ۲۰ ماه یک وزیر جابه‌جا شده باشد. آیا همین وزیران از خانه‌ ملّت رای اعتماد نگرفته‌اند؟ سوال اینجاست که اگر اهلیّت نداشته‌اند چرا به آنان رای اعتماد داده ‌شده و اگر داشته‌اند به چه سبب می‌بایست جابجا شده باشند؟
پرسش این است که چرا باید معتقد به تفکّر مخّرب «یک بام و دو هوا» باشیم؛ گروهی را به‌عنوان معلمان انقلاب اسلامی در کنگره بپذیریم امّا آن دیگران را به جرم خواست‌های صنفی و احقاق حق حقوقی خود، پیش چشم شاگردان‌شان روی زمین بکشیم و به زندان‌شان ببریم. چنین تناقضی چگونه قابل‌ توجیه است آن‌ هم معلمّانی که قانع‌ترین، نجیب‌ترین، صبورترین وآگاه‌ترین طبقه اجتماعی‌اند و خود و اسلاف‌شان حقّی عظیم در انقلاب و حفظ آن داشته و دارند و درعین‌حال و درعین شخصیّت دین معرفتی، فقیرترین قشر جامعه‌اند. صاحب این نوشتار نه سابقه‌ خدمتی ۴۰ ساله، بلکه بیش ‌از نیم‌قرن از دبستان تا دانشگاه، تدریس کرده و سال‌ها در روزنامه‌های مختلف قلم زده و نیز محرومیّت‌ها را با تمامی وجود، خود و خانواده‌اش، ملموس تجربه کرده‌اند! با ۱۰ درصدی که مزید لطف و امتنان از دولت سیزدهم است!
جناب قالیباف در کشوری که مدارس و دانشگاه‌ها و مؤسسه‌های علمی‌اش، در بهترین و شایسته‌ترین و هنری‌ترین بناها مستقر نباشند و درصد بسیاری از مدرسه‌هایش قابل تخریب باشد و دانش‌آموزان سقف مطمئنی بالای سر نداشته باشند چگونه ممکن است که روزی در پی احراز مسند معلّم خود برآیند؟
در اینجا جای سوال است از آن مسئولانی که معلّمی را به‌عنوان شغل انبیا بر زبان می‌آورند امّا فرزندان خود را به معلّمی نمی‌فرستند در عوض آقازاده‌ها، به‌جایی می‌روند که پول و رفاه توامان باشد؟ اگر غیر از این است آمار بدهند که این به کسوت شریف معلّمی در آمده‌ها از چه سنخ، صنف و خانواده‌هایی هستند.
کد مطلب: 168885
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *