۰
شنبه ۱۲ شهريور ۱۴۰۱ ساعت ۲۲:۴۰

وعده و نوید برای ماندن کافی نیست

منصورفرزامی
وعده و نوید برای ماندن کافی نیست
این روزها همه‌جا از عارف و عامی و مرفّه و در رنج، سخن از «هر جا به‌غیر از اینجا می‌گویند». این‌ها که رخت سفر به دیار غربت بسته‌اند، تنها المپیادی‌های کشوری و جهانی که رئیس‌جمهوری در جمع آنها حاضر شد و نویدی داد تا بمانند نیستند بلکه مرفهان صاحب شغل مناسب هم قصد سفر کرده‌اند. مگر صاحبان تخصّص‌های بالای پزشکی با جایگاهی که دارند و شرایطی که حکومت‌ها برای آن‌ها پیش آورده‌اند، نمی‌توانند پول پارو کنند؟ مگر هیات‌های علمی دانشگاه‌ها از وجاهت و منزلت اجتماعی در فضای علمی کشور، جایگاه بدی دارند که نمی‌خواهند بمانند. این‌ها که تحصیلکرده مضطر و متاصل نیستند که جوانی‌شان بسوزد و ثروت ملّی‌شان در دست حاکمانی باشد که توان ایجاد شغل ندارند و شغل را در دامن بیگانه آرزو کنند.مگر صاحبان سرمایه، غم آب‌ونان دارند که داروندار خود را به در همسایه‌های نزدیک و کشورهای دور برده‌اند. در یک قلم، مگر مسئولان از میزان انتقال سرمایه‌ها به دوبی و ترکیه و ارمنستان و... بی‌خبرند؟ آیا این‌ها مایه حسرت ما نیست؟ آیا از خود نپرسیده‌ایم که چرا از ۸۶ تن المپیادی، ۸۲ تن آنان جذب کشورهایی شده‌اند که با آغوش باز به استقبال نخبگان برومند و به حاصل نشسته ما آمده‌اند؟ و آیا از خود پرسیده‌ایم که آن چهار تن دیگر کجا هستند؟ آیا تاکنون به اذعان آن سود کلان کشورهایی مثل آمریکا و کانادا توجّه کرده‌ایم که از فرار مغزهای ما نصیب‌شان شده ‌است؟ و در مقابل چقدر ما متضرر شده‌ایم؟
آیا هیچ برای ما اهمیّت داشته‌ است و به صرافت افتاده‌ایم که چرا استادان و دانشی‌مردان و نام‌آورانی بی‌جانشین همچون احسان یار شاطر، فضل‌الله رضا، اسلامی ندوشن، احمد مهدوی دامغانی، مریم رضاخانی و... و در روزهای اخیر هوشنگ ابتهاج، در دیار غربت و در محیط بی‌هویتی که نشانی از هویت ایرانی نبوده ‌است، مرده‌اند؟ آیا تشییع‌جنازه ابتهاج در تهران و رشت، بیانگر بد بدرقگی هیات حاکم نبوده‌ است؟
آیا آن گرایشی که ما به شرق داریم‌، نخبگان نیز از این گرایش پیروی کرده‌اند و چین و روسیه و کره‌شمالی و کوبا و کشورهایی از این دست را برای زندگی هدف گرفته‌اند؟ از این کشورهای موسوم بجز چین بگذریم. آیا چین دومین اقتصاد جهان و ابرقدرت دهه‌های آینده قلمداد نشده پس چرا برای مغزها و نخبه‌های ما هیچ جاذبه‌ای ندارد؟
آیا به کنه این نیّت‌های فرار مغزها واقف شده‌ایم که وجود دموکراسی مهم‌ترین عامل برای جذب بوده است؟ چون مغزها و نخبه‌ها بدان باور رسیده‌اند که از توان‌مندی خود در آن محیط، می‌توانند بهترین بهره‌وری‌ها را داشته باشند. یعنی برای آن کشورهای مقصد فرقی ندارد که شهردار لندن، یک مسلمان مهاجر است یا رئیس بیمارستانی در کانادا یک ایرانی اهل همدان است و یا نماینده مجلس نمایندگان آمریکا یک فلسطینی مهاجر. آنها از شایستگان بدان مرتبه‌ای که بایسته است، استفاده می‌کنند. این یعنی، «... لیقوم الناس بالقسط». یعنی آنها پیچ را درست بر مهره منطبق کرده‌اند. آقای رئیس‌جمهور و رئیس سازمان استخدامی کشور، به قوانین استخدامی و بورسیه‌های دانشگاه‌ها تاملی بکنند که آیا قوانین وضع‌ شده، جذب نخبگان بوده‌ است یا گزینش سلایقی که حکومت‌ها می‌خواهند؟
جامعه علمی و تحصیلی و نخبگی می‌پرسد آیا مسندهای ۳ قوه حکومتی، نمی‌توانسته بر اساس همان عدالت قسطی که مدعای حکومت و نظام ماست، جاذب شایستگانی به از اینها باشد؟
سخن رئیس‌جمهوری در سوم شهریور و در جمع مدال‌آوران المپیادهای علمی کشوری و جهانی، معقول است که: «همه فرزندان ایران باید فرصت شکوفائی استعداد را بیابند.» اما سوال اینجاست که راهبرد حاکمیت و حکومت در به‌کارگیری استعدادهای شکوفا شده چیست؟ درحالی‌که ثروت‌شان را در دست دارند چه زمینه‌هایی برای بهره‌وری از این استعدادهای شکوفا شده، تدارک دیده‌اند؟ آیا این تدارکات همان وام ازدواج و خرید جهیزیه و یارانه است یا فرصت‌های شغلی مناسب که با جذب سرمایه‌های ایرانیان مهاجر و نیز با جذب سرمایه سرمایه‌گذاران خارجی ممکن می‌شود؟ چه نخبگان و برجستگان و چه افراد عادی، می‌خواهند همان‌گونه که آزاد آفریده شده‌اند، آزاد و در چارچوب قوانین عادلانه و بایسته و شایسته انسان زندگی کنند و می‌خواهند در سرنوشت جامعه‌ای که متعلّق به آنان است، مؤثر و دخیل باشند. بازدارندگی از فرارها همین‌هاست نه وعده‌های دستوری
که فقط در حرف می‌ماند.
کد مطلب: 173542
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *