۰
شنبه ۳۱ تير ۱۴۰۲ ساعت ۲۱:۳۶

امام حسين(ع) و اصلاح امت

سروش محلاتی
امام حسين(ع) و اصلاح امت
نگاه به تاريخ اسلام و گذشته مسلمان‌ها نشان مي‌دهد که در طول تاريخ، انسان‌هاي «صالح» و شايسته زيادي بوده‌اند؛ انسان‌هاي پاک و مقيد به وظايف و تکاليف انساني و الهي، ولي متأسفانه در کنار اين آمار بسيار خوب از انسان‌هاي صالح، آمار خوبي از انسان‌هاي «مُصلِح» وجود ندارد؛ کساني‌که در صحنه اصلاح‌گري حضور پيدا کرده باشند و به قصد اصلاح جامعه به ميدان آمده باشند. شخص صالح زياد است و شخصيت مصلح کم! و بسياري از مشکلاتي که در تاريخ اسلام وجود داشته، به‌خاطر همين خلأ است، در‌حالي‌که اباعبدالله الحسين(ع) نه به‌عنوان يک شخصيت صالح، بلکه علاوه بر آن به‌عنوان يک «مصلح» و کسي ‌که براي اصلاح جامعه اقدام کرده، مطرح است.
امام حسين(ع) با عناوين مختلفي شناخته مي‌شود؛ گاهي گفته مي‌شود «قيام» حسين بن علي(ع)، گاهي از کلمه «انقلاب» در اين‌باره استفاده مي‌شود و گاهي از «نهضت» حسيني(ع) نام برده مي‌شود، ولي هيچ‌کدام از اين کلمات و تعبيرات در بيانات خود امام حسين(ع) نيست و هيچ کجا حضرت نفرموده است که من قيام مي‌کنم يا من نهضتي به پا کردم و… اين‌ها کلمات و تعبيراتي ا‌ست که ما بيان مي‌کنيم و فهم و درک ماست. آن‌چه خود امام حسين(ع) فرمود و از روز اول براي حرکتش انتخاب کرد، «اصلاح» بود و فرمود: «خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ»، اينکه من مي‌خواهم اصلاح کنم. متأسفانه آن واژه اصلي و کليدي و مبنايي که خود حضرت به‌کار برده، را حذف کرده‌ايم و کنار گذاشته‌ايم و تعبيرات ديگري را جايگزين آن هدف اصلي کرده‌ايم.
جملاتي براي ماندن در تاريخ
تعبير «خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ» عين جمله حضرت است و حضرت مخصوصاً اين را فرمودند تا به آيندگان برسد. گاهي انسان مطلبي را شفاهي مي‌گويد تا مخاطباني که حاضر هستند بشنوند و گاهي مطلبي مي‌نويسد تا ثبت شود و نسل‌هاي آينده آن را دريافت کنند. اين جملات حضرت هم خطابه و سخنراني نيست، بلکه وصيت‌نامه حضرت است، يعني امام حسين(ع) آن را نوشته و ثبت کرده‌اند تا براي نسل‌هاي بعد بماند. وقتي حضرت از مدينه حرکت کردند، اين وصيت‌نامه را در اختيار برادرشان(محمد بن حنفيه) قرار دادند. نه‌ اين‌که آن را فقط براي برادرشان نوشتند، بلکه آن براي همه انسان‌ها در طول تاريخ‌ است، اما آن را به برادرشان سپردند و در اختيار او قرار دادند، چون او بيمار بود و نمي‌توانست امام حسين(ع) را در اين سفر همراهي کند. حضرت در اين وصيت‌نامه نوشتند که من براي دنياطلبي و رياست‌خواهي حرکت نکردم بلکه؛ «إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ»
در ابتداي اين جمله از کلمه «إنّما» استفاده شده که در زبان عربي از ادات حصر است، يعني «فقط»! حضرت فرمودند که حرکت من، «فقط» براي «اصلاح» است، تا بعداً چيزي به اين هدف اضافه نشود و به زبان حضرت گذاشته نشود. در واقع حضرت هدف خودشان را محدود و محصور کردند، نه اينکه يکي از هدف‌هاي من اين است، بلکه تنها هدف، همان اصلاح است.
طلب اصلاح!
نکته ديگر در بيان حضرت اين است که حضرت فرمودند: «إنما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ»، يعني من بيرون آمدم براي طلب اصلاح. تعبير حضرت «خرجتُ للإصلاح» نيست، بلکه «خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ» است، يعني من در جستجو و در طلب اصلاح هستم و بين اين دو تعبير، از زمين تا آسمان تفاوت وجود دارد. ما معتقديم که کلمات ائمه(ع) روي حساب و کتاب انتخاب مي‌شود، يعني امام(ع) مانند يک فرد عادي و عامي کلمات را بي‌حساب و کتاب انتخاب نمي‌کند و گتره و گزاف سخن نمي‌گويد و اينجا هم امام(ع) به‌جاي اين‌که بفرمايد حرکت کردم براي اصلاح، فرمودند براي طلب اصلاح حرکت کردم. مشابه اين نوع تعبير در منابع اسلامي وجود دارد. مثلا قرآن از زبان حضرت شعيب(ع) نقل مي‌کند که من اراده‌اي جز اصلاح ندارم؛ «إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ». «طلب»، «اراده» و «خواستن» يک معنا دارند و حضرت شعيب هم فرمود من درصدد اصلاحم، طلب اصلاح مي‌کنم، مي‌خواهم اصلاح کنم. جناب شعيب هم نگفت که من اصلاح مي‌کنم، بلکه کلمه «أُرِيدُ» را آورد و بعد هم کلمه «مَا اسْتَطَعْتُ» را اضافه کرد، يعني به مقدار و در حد توان مي‌خواهم اصلاح کنم.
اين‌که «اصلاح» در زبان حضرت شعيب، ابتدا به «اراده» و سپس به «حد توان» مقيد ‌شده است، به اين دليل است که رهبران و اولياي الهي فقط مي‌توانند زمينه اصلاح را فراهم کنند و پيام اصلاح را به مردم برسانند و از مردم دعوت کنند که در ميدان اصلاح‌گري و براي اصلاح امور حضور پيدا کنند، اما کسي که بايد اقدام به اصلاح کند، خود مردم هستند. «اصلاح»، کاري نيست که يک شخصيت (اگرچه پيامبر الهي يا امام معصوم يا هر شخصيت بزرگ جامعه) بتواند انجام دهد و اصلاح از عهده رهبري (اگرچه رهبري آسماني باشد) به تنهايي برنمي‌آيد، او مي‌تواند مردم را تبليغ، تشويق و دعوت کند و از آنها بخواهد که بيايند و امور را اصلاح کنند. اصلاح يک امر فردي نيست و تا مردم نخواهند و نيايند، هيچ اصلاحي در جامعه اتفاق نمي‌افتد. لذا اين‌جا امام حسين(ع) فرمودند: «وَ إنّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ»، من درصدد اصلاحم، مي‌خواهم، مي‌طلبم، همين و بس! در ادامه مردم بايد بپذيرند، به ميدان بيايند و حرکت کنند که در اين صورت اوضاع تغيير مي‌کند و الا اگر امام تنها باشد، اگرچه بخواهد اصلاح کند، باز هم اتفاقي نمي‌افتد. اميرالمؤمنين(ع) 25 سال خانه‌نشين بود، چون مردم نيامدند و نخواستند و همکاري نکردند، درحالي‌که اميرالمؤمنين(ع) مي‌خواست، اما خواستن علي(ع) کافي نيست، آنچه مي‌تواند وضع را تغيير دهد، حضور مردم است. لذا امام حسين(ع) فرمودند که من اين هدف را دنبال مي‌کنم، اما اصلاح برعهده من نيست.
فخر رازي مفسر بزرگ قرآن در ذيل همان آيه «إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ» (که حضرت شعيب فرمود: در حد توان خودم درصدد اصلاح هستم)، مي‌نويسد: منظور حضرت شعيب اين بود که من حداکثر کاري که مي‌توانم انجام دهم اين است که تبليغ، دعوت، راهنمايي و هدايت کنم و راه را نشان دهم، بيشتر از اين چيزي در توان من نيست و نمي‌توانم با زور مردم را اصلاح کنم و در اين زمينه اِعمال قدرت کنم. «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا»
اصلاح جامعه مانند مداواي بيماري نيست که بتوان بيمار را به زور به بيمارستان برد و بيهوش کرد يا با زور مداوا نمود، اصلاح جامعه نيازمند خواست و حضور مردم است. اميرالمؤمنين(ع) هم وقتي مالک اشتر را به‌عنوان استاندار به مصر فرستادند، براي او عهدنامه‌ و دستورالعملي نوشتند و در ابتداي آن دستورالعمل نوشتند، وقتي به مصر مي‌روي چند مأموريت داري: در برابر دشمنان مي‌ايستي تا امنيت ايجاد کني، از مردم ماليات مي‌گيري، شهر را آباد مي‌کني و يکي هم؛ «اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا». حضرت نفرمودند: مالک آن‌جا رفتي مردم را اصلاح کن، بلکه از تعبير «استصلاح» استفاده فرمودند که از باب «استفعال» يعني «طلب الاصلاح». طلب اصلاح، همان است که امام حسين (ع) فرمودند: «إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ». مالک تو مأمور نيستي اصلاح کني، تو وظيفه داري زمينه اصلاح را فراهم کني، خود مردم بايد اصلاح را آغاز کنند و خودشان بايد آن را به‌عهده بگيرند و اين بار را بردارند. اصلاح به‌زور اتفاق نمي‌افتد.
امر به معروف، روشي براي اصلاح
امام حسين(ع) هم فرمودند: «إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّهِ جَدِّي». بعد هم فرمودند: «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَر»، من مي‌خواهم امر به معروف و نهي از منکر کنم. امر به معروف و نهي از منکر زير مجموعه اصلاح است. فرق بين اصلاح و امر به معروف و نهي از منکر اين ا‌ست که «اصل» در جامعه «اصلاح» جامعه است و «امر به معروف و نهي از منکر» يک «روش و شيوه براي اصلاح» است. امر به معروف و نهي از منکر در دين ما اصالت ندارد، يعني جنبه تعبدي ندارد، بلکه ما امر و نهي مي‌کنيم تا به اصلاح برسيم. لذا فقهاء و مراجع در رساله‌هاي عمليه فرموده‌اند که اگر امر به معروف و نهي از منکر مي‌کنيد، شرطش اين ا‌ست که تأثير داشته باشد و اصلاح صورت بگيرد و الا صرف اين‌که امر و نهي‌اي کنيد که فايده‌ و اثري ندارد و کسي را اصلاح نمي‌کند، چنين امر به معروفي در دين نداريم.
پس امر به معروف شيوه اصلاح است و اما هدف و غايت، اصلاح است، اگر اصلاح نباشد، امر به معروف فايده‌اي ندارد. لذا حضرت فرمودند: «إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّهِ جَدِّي، أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ» اول اصلاح است و بعد امر به معروف و نهي از منکر. اگر هدف‌گذاري امام حسين(ع) مشخص شود، معلوم مي‌شود که اگر بحث امر به معروف و نهي از منکر هم مطرح مي‌شود، بايد در چارچوب اصلاح مطرح شود و مسئله مستقلي به حساب نمي‌آيد، بلکه تابع اصلاح است.
کد مطلب: 199658
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *